.سير تكاملي انديشههاي ادبي و فلسفي در اروپا
اشاره
چون فرهنگ و معارف ايران از عهد فتحعليشاه بهبعد درنتيجه استقرار روابط سياسي و فرهنگي با اروپا، تحت تأثير فرهنگ و تمدن غرب قرار گرفته است، با رعايت كمال اختصار به سير تكاملي فرهنگ غرب اشاره ميكنيم.
سير تكاملي فرهنگ فرانسه: فرهنگ و ادب فرانسه از قرن دهم بهتدريج ترقي و پيشرفت نمود از 1120 تا 1270 ميلادي كه سال وفات سنلوئي است فعاليت فرهنگي سير صعودي داشت و تعدادي دانشگاه در پاريس و ديگر نقاط فرانسه تأسيس گرديد، جنگهاي صد ساله از 1337 تا 1453 سبب انحطاط فرهنگ و ادبيّات در قرن چهاردهم و پانزدهم ميلادي شد، تا اواسط قرن سيزدهم ادبيات فرانسه شامل نظم بود ولي پس از آن دوره، نثر جاي نظم را گرفت. اشعار غنائي در قرون دوازدهم و سيزدهم رواج يافت.
ادبيات منثور با آثار وقايعنگاران و تاريخنويسان آغاز شد و تا قرن شانزدهم دوام يافت. در دوره رنسانس مخصوصا در آغاز قرن شانزدهم دو واقعه مهم يعني رنسانس و اصلاح ديني روي داد كه هردو در فرهنگ و ادبيات و انديشههاي فلسفي و اجتماعي مردم، آثاري عميق باقي گذاشت.
نهضت رنسانس: اين نهضت ادبيات فرانسه را به جانب ادبيات ايتاليائي و كلاسيك متوجه كرد، تأثير اين ادبيّات در اشعار «مارو» و در آثار «رابله» كه يكي از نوابغ عالم ادب بشمار ميرود مشهود است.
نفوذ ادبيات ايتاليائي عكس العمل ايجاد كرد، كه آثار «رونار» و گروه «پلنياد و مالرب» گواه بر آن است، از نويسندگان معروف عصر رنسانس ميتوان «مونتني» را
ص: 312
نام برد، يكي از آثار عمده اصلاح ديني در ادبيات فرانسه اين بود كه متون مربوط به علوم الهي از زبان لاتيني به زبان فرانسه ترجمه شد.
در دوران فرمانروائي با ثبات و مرفّه خاندان بوربون، پاريس مركز درخشان فرهنگ و تمدن مغربزمين شد.
قرن هفدهم ميلادي دوره ادبيات كلاسيك فرانسه است، كساني چون كرني، راسين و مولير در رشته نمايشنامهنويسي- لافونتن و بوالو، در شعر غنائي و طنزآميز- پاسكال، مادام دوسوينيه، بوسوئه، و مادام دلافايت و چند تن ديگر در نثر، متعلق به اين قرنند. فنلون و سن سيمون به اين قرن و قرن هيجدهم تعلق دارند.
نويسندگان قرن هفدهم، از جهاتي با يكديگر تفاوت دارند، اما جملگي در سبك روشن و منقّح و در توجّه خاص به ريزهكاريهاي رفتار آدمي، مشتركند.
در قرن هيجدهم دوره روشنفكري فرارسيد، يكي از مشخصات ادبيّات قرن هيجدهم اين است كه ناظر به احوال آدمي بهعنوان عضو يك جامعه سياسي است، و داراي جنبهاي فعّال و مبارز است، اگرچه از جنبه ادبي صرف، از ادبيّات قرن قبل پائينتر است.- شعر در ادب اين عصر نقش فرعي دارد و نثر وسيلهيي براي تبليغ آراء و عقايد و نظريّات گوناگون اجتماعي است.
بعضي از سودمندترين و محكمترين آثار فلسفي و سياسي مغربزمين، در طي اين دوره در فرانسه و ديگر كشورهاي غربي بوجود آمده است، در اين زمينه بالاخص بايد از آثار ولتر، ژان ژاك روسو و منتسكيو نام برد.
اصحاب دايرة المعارف، به رهبري ديدرو و دالامبر چنانكه قبلا اشاره كرديم در حيات فكري فرانسه و كشورهاي ديگر تأثيري عظيم داشتند.
آثار لوساژ، پروود اگزيل و «برناردن دوسن پير» به زبان فرانسوي مقبوليّت بخشيدند، و ولتر، ماريوو، و بومارشه با نمايشنامههاي خود، صورتي تازه در «درام» پديد آوردند.
انقلاب فرانسه سبب شكوفائي سياسي و بيداري ديگر كشورهاي اروپا و آسيا، و ظهور خطيباني چون ميرابو و دانتون شد.
قرن نوزدهم ميلادي: اين قرن را از لحاظ تاريخ تفكر و ادبيات فرانسه ميتوان به سه دوره تقسيم كرد:
1- از 1800 تا 1850 كه دوره رمانتيسم است، از 1850 تا 1880 كه دوره
ص: 313
ناتوراليسم است، و از 1880 تا 1900 كه دوره عكس العمل برضد ناتوراليسم است.
بعضي از نويسندگاني كه در دوره انقلاب فرانسه به خارجه مهاجرت كرده بودند، بعد از 1800 به فرانسه بازگشتند، و بهسبب آشنائي با ادبيات خارجي، افق ادبيات را توسعه دادند. از اين جمله بالاخص بايد مادام دوستال و شاتوبريان را نام برد. چيزي از اين قرن نميگذرد كه رمانتيسم غالب ميشود.
افكار شاعرانه (1820) از لامارتين، آغاز واقعي شعر رمانتيك است. در ادبيات فرانسه، سرآمد و عالم نظري رمانتيسم «ويكتور هوگو» ميباشد.
از شعراي رمانتيك مشهور ديگر، وييني، موسه، و گوتيه را ميتوان نام برد.
در تئاتر، ويكتور هوگو و دوما (پدر)- تئاتر رمانتيك را آغاز كردند. در زمينه رماننويسي «رمانتيسم» سبب پيشرفت و تنوّع رمان شد. از رماننويسهاي معروف ساند، دوما (پدر) ستندال و مريمه را ميتوان نام برد.
اگرچه «بالزاك» از تأثير رمانتيسم خالي نبوده است، در درجه اول، مؤسس مكتب واقعپردازي جديد محسوب ميشود. رمانتيسم، تحقيقات تاريخي را نيز احياء كرد، از نويسندگان معروف در اين زمينه ميتوان ا. تيري، ميشله، گنرو وتير را نام برد.
سنت بوو يكي از بزرگترين نقادان ادبي بشمار ميآيد. بالاخره در زمينههاي مذهبي، لامنه و «لاكوردر» از رمانتيسم متأثرند.
در دوره 1850- 1880 تحولات تازهاي در ادبيات روي داد. شكست سياسي انقلاب 1848 (انقلاب فوريه) عكس العمل برضد رمانتيسم را- كه در رديف ليبراليسم بشمار ميآيد- تشويق كرد.
رنان و «ا آ. تن» ارباب فكر نسل جديد گرديدند. گروه «پارناسيان» پيدايش يافت، «لوكونت دوليل» رهبر اين گروه بود و سولي و پرودوم بدان تعلق داشت- بودلر شعر غنائي را احيا كرد و پس از وي «رمبو» و ورلن، نهضت آزاديبخشي به الهام شعري دادند و تكنيك شعر را تعقيب و عصر شعر نو را آغاز كردند.
در رمان، واقعپردازي بالزاك به شاهكارهاي «فلوبو» منجر شد. برادران گونكور راه را براي ناتوراليسم مهيّا ساختند. بالاخره از مشخصات نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي توسعه مطبوعات و مداخله مردم، و تأثير افكار عمومي در امور و مسائل سياسي است.
در دهه آخر قرن نوزدهم ميلادي با دو جريان متقابل مواجه ميشويم: ناتوراليسم، كه سوداي اعمال دقت علمي را در ادبيات دارد، و عكس العمل ناشي از تأثير برگسون به گرايش به معنويات در آن مشهود است. مؤسس مكتب ناتوراليسم ا. زولا است. از ادباي
ص: 314
معروف كمابيش ناتوراليسم، موپاسان و «دوده» و بعضي از نويسندگان ديگر مانند ب.
بورژه، لوتي، و. م بارس- از آغاز، با ناتوراليسم مخالف بودند.
آناتول فرانس، موقعيتي خاص دارد، و يادآور ظرافت و شكّاكيّت ولتر است. در شعر، (دوكادانها) در آغاز، راه «ورلن» را در آزاديبخشي به شعر، اختيار كردند. سپس، مكتب سمبوليسم در جستجوي زبان شعري تازهاي برآمد، سرآمد اين مكتب «مالارمه» بود، و از پيروان آن ميتوان و. مورآس، ه. دورنيه، ف. ژام، و ب. فور را نام برد.
در تئاتر همان گرايشهاي ادبي ديده ميشود.
ه. بك ناتوراليسم، را وارد تئاتر كرد و مترلينگ تئاتر سمبوليسم فرانسه را ابداع كرد، اما آنچه مخصوصا مقبوليّت عام يافت، نمايشنامههاي ساردو و دوستان بود.
قرن بيستم، اين قرن را ميتوان به دو دوره 1900- 1918 و از 1918 بهبعد تقسيم كرد. تا پيش از جنگ جهاني اول، شخصيتهائي چون بارس لوتي، بورژ، و آناتول فرانس نفوذ خود را حفظ كردند، اما بعدا جريانهاي ادبي، بيحساب تنوع يافت، و هر نويسندهاي مدعي بود، كه با حفظ علائق خود با گذشته، پيرو هيچ مكتبي نيست، «كلودل» كه طبع شعرش همزمان با گرويدن وي در سال (1886) به آئين كاتوليك بيدار شد، در اشعار غنائي خود از اين آئين الهام ميگيرد. شارل پگي كه در آغاز مخالف كشيشان و هواخواه «دريفوس» بود يك شكل خاص از آئين كاتوليك را برگزيد، و مقالات و اشعار خود را، وسيله بيان عقايد اجتماعي و مذهبي خويش قرار داد. آپولينز، شعر را از آخرين قيود عروض و قافيه رها ساخت، و تأثير وي در اين زمينه روزافزون بوده است.
ر. رولان به انقلاب فرانسه با تحسين فراوان مينگريست و عشق عميقي به حيات و نوع بشر داشت جنگ جهاني اول در ادبيات فرانسه تأثيري فراوان داشت.
در شعر پ والري، سنّت «مالارمه» را ادامه داد، اما عكس العملهائي در مقابل جنگ پديد آمد كه از آن جمله دادائيسم، كوبيسم، فوتوريسم و سوررئاليسم بود، هرنوع فكر و هنري كه مبيّن عدم ثبات در جهان بود و راهحلي براي آن عرضه ميكرد، يا به معنائي براي تحرك عالم قائل ميشد و از آن قواعدي براي رفتار آدمي نتيجه ميگرفت، خواستار و طرفدار فراوان داشت.
قسمت مهمي از ادبيّات پس از جنگ جهاني اول از افكار دو تن متفكر بزرگ معاصر- فرويد و بروكسون، متأثر بوده است.
از نويسندگان بزرگ اين دوره م. پروست، آ. ژيد، ژ. رومن، ژ. دوآمل، ژ. برنانوس، ف. مورياك، كولت، و آموروا بودهاند.
ص: 315
تئاتر در فاصله بين دو جنگ جهاني تحوّلي عميق يافت، اگرچه امروز تئاتر به كاري تجارتي در جامعه مبدل شده است، كساني بودهاند كه براي احياي هنر دراماتيك سخت كوشيدهاند.
در دوره بين دو جنگ، چهار درامنويس سرآمد ديگران بودند: ژيرودو، سالاكرو (1889) كوكتو و آنوئي (1910)
پس از جنگ جهاني دوم نيز ادبيات فرانسه درخشندگي خود را حفظ كرد، از لحاظ اهميت و نفوذ فكري سارتر، از نمايندگان برجسته فلسفه اگزيستانسياليسم (اصالت وجود انسان)- در درجه اول قرار دارد، كه تئاتر و رمان را براي تبليغ اين فلسفه بهكار گرفت.
و نيز بايد از «آ. كامو» ياد كرد كه او را وجدان نسل جوانتر فرانسه لقب دادهاند.» «1»
رشد دانش پزشكي در اروپا
علم پزشكي در يونان باستان
پزشكي يعني علم و فن شناختن بيماريها، درمان آنها، و جلوگيري از بروز آنها.- اين علم، چنانكه قبلا نيز اشاره كرديم، چون در ايام قديم، بشر، به كشف ميكرب توفيق نيافته بود علت حقيقي بروز بيماريها بكلي بر انسان مجهول بود، و غالبا علل بيماريها را عوامل مرموزي ميشمردند و به سحر و جادو متوسّل ميشدند، در عينحال در همان ايام استفاده از بعضي گياهان براي معالجه بيماران نيز معمول بود و هرگاه دعا و طلسم و گياهان دارويي، مؤثر نميافتاد به جادوگران رجوع ميكردند. مدارك باستانشناسي نشان ميدهد كه از چندين هزار سال قبل از ميلاد حرفه پزشكي نزد سومريان و بابليها وجود داشته و در قوانين حمورابي مقرراتي در اين باب آمده است. يونانيان از عهد ارسطو به بعد به تدريج علم طب را از منجلاب انديشههاي خرافي بيرون كشيدند و از راه مشاهده و تجربه و به همّت ابقراط و جالينوس، اين دانش، بر پايهها و مباني علمي قرار گرفت. جالينوس براي نخستينبار تشريح را معمول كرد، در ايران نيز از عهد ساسانيان بهبعد طب يوناني كمابيش مورد توجه قرار گرفت و اطباي يوناني و سرياني به معالجه بيماران پرداختند. در قرن پنجم ميلادي نسطوريها كه از خاك روم رانده شده بودند در ايران اقامت گزيدند و به تدريس طب پرداختند و مدرسه جنديشاپور، مشهورترين مدارس آن ايام است.
______________________________
(1). دايرة المعارف فارسي جلد دوم، پيشين، ص 1860- 1861
ص: 316
رشد تدريجي علوم تجربي
علم طب
«ابقراط علم طب را از حوزه اسرارآميز معبد و تأثيرات آن آزاد ساخت و براساس علوم حياتي متكي نمود، و مرض و حيات را تابع قوانين طبي دانست و نشان داد كه فقط با مطالعه دقيق طبيعت، به آن قوانين ميتوان دست يافت و روابط علت و معلول را نشان داد، مطالعه و تجربه را اساس مباحث طبي شمرد و نظر و استدلال و منطق را راهبر و معلول مطالعه، تحقيق و تجربه قرار داد، اين دو، يعني تجربه و نظر را با هم توام ساخت. به عقيده ابقراط انسان جزيي از طبيعت است با همان قوانين، هر موجود ذيحياتي به طبيعت مرتبط است ... البته معلومات و اطلاعات ابقراط در طب محدود بود، زيرا دست زدن به بدن انسان، معمول نبود، از علم تشريح اطلاعات كمي داشت، فيزيولوژي نواقص بسيار داشت ... با اينحال ابقراط روش علمي متيني طرح كرد، طب را از ديانت منفك و جدا ساخت، مطالعات بر بالين بيمار را اساس كار خود قرار داد. ابقراط مجموعه طبي بسيار مهّمي كه قديمترين و گرانبهاترين ميراث معلومات طبي قدماست بهنام «مجموعه ابقراطي» باقي گذاشته كه در آن از تمام قسمتهاي نظري و علمي طب، بحث و تحقيق كرده است و همين مجموعه است كه بزرگترين منبع طب اسلامي شمرده ميشود ...» «1»
نخستين استاد تشريح
«... جالينوس مخصوصا در قسمت تشريح، يگانه عصر بود و متجاوز از 12 قرن، يعني از قرن دوّم ميلادي تا آغاز قرن شانزدهم استاد مسلم اين رشته شمرده ميشد و همه اطباي قرون وسطا از جمله اطباي مسلمان با كمك كتب جالينوس با علم تشريح آشنا شدند و فقط در قرن 16 است كه طبيب و كالبدشناس معروف بلژيكي وزال)Vesale( كتابي در تشريح نوشت و نواقص تشريح جالينوس را مدلل داشت ... به حكايت تاريخ، ضعف و فساد امپراتوري روم غربي سبب حمله قبايل وحشي بر ايتاليا گرديد، درنتيجه، علم و هنر از پيشرفت و سير تكاملي خود بازماند و بار ديگر عزايم و خرافات جاي دارو و درمان را گرفت.
شيوع دين مسيح و رسمي شدن آن در روم شرقي نيز مشّوق اهل علم نبود، برعكس، سران دين، فلسفه و علم را خلاف شرع ميدانستند و پيروان علم و فلسفه را
______________________________
(1). تاريخ مختصر علم طب، دكتر قاسم غني، به نقل از مجله يادگار، سال اول، شماره ط، ص 11 به بعد.
ص: 317
كفر ميشمردند، مثلا در قرن پنجم ميلادي كنيسه مسيحي، مدرسه شهر «ادس» را كه مسلمانان، «رها» ميگفتهاند، و در محل فعلي شهر «اورفه» قرار داشت، بستند، و از فعاليت فرهنگي آن جلوگيري كردند، و نسطوريان را از آن مدرسه بيرون كردند و جماعتي از همين نسطوريان رانده شده، به ايران پناهنده شدند، و بعضي از آنها به ترقي مدرسه، جنديشاپور همت گماشتند و خدمات شايان ديگري انجام دادند.
... در اوايل قرن هفتم ميلادي ديانت اسلام ظاهر شد ... قرن اول هجري به فتح ممالك و تشكيل حكومت وسيع عرب گذشت، مسلمين بر ممالكي كه مهد تمدن بود، دست يافتند، شهرهاي بزرگي كه مراكز علوم و فنون شمرده ميشد از قبيل دمشق، قيصريه و اسكندريه مسخر گرديد، در طي اين فتوحات، مسلمين به تدريج به اين نكته برخوردند كه براي بقاي حكومت و فرمانروايي خود بايد تمدن و فرهنگ ملل مقهور را فراگيرند. اين نهضت، مخصوصا با ظهور خلفاي عباسي و نفوذ ايرانيان در اداره امور ممالك اسلامي، پيشرفت و ترقي كرد، بطوريكه در جوار هر مسجدي مدرسهاي بنا شد، كتابخانهها بهوجود آمد، بيمارستانها تأسيس شد، در مدارس مسلمانان، همه علوم تدريس ميشد مخصوصا علوم ديني و طب و فلسفه.
بطوريكه گفته شد، نسطوريها و حكماي اسكندري كه به مشرق هجرت كرده بودند و يهوديان و قبطيان و سوريان، از دو قرن قبل از اين نهضت، زمينه را بخوبي فراهم كرده بودند ... اشخاصي كه در بين مسلمين در راه علوم از جمله طب كار كردهاند ممكن است به دو گروه قسمت كرد. مترجمين و مولفين:
مترجمين و مؤلفين
مترجمين اشخاصي بودهاند كه فن ايشان فقط ترجمه بوده است، درحاليكه مؤلفين، آثار ترجمه شده را بخوبي فرا گرفته و به سليقه خود تأليفاتي كردهاند. بطور كلي در قرنهاي بعد، يعني در دوره اوج ترقي علمي، در ميان مسلمين، علماي بزرگي پيدا شدند كه از مرحله ترجمه و شاگردي گذشتند، اين گروه پژوهندگان، استقلال فكري داشتند و با آنكه اساس معلومات آنها از يونان گرفته شده بود در نوشتهها و گفتار آنها آثار مطالعه شخصي و گاهي نقد آثار قدما ديده ميشود. اطبا آزمايشها و امتحانات تازه ميكنند، تعليمات طبي سودمندي در بالين بيماران در بيمارستانها، به عمل ميآيد ... رازي، شكوك بر جالينوس مينويسد و كليه آراء و نظريات او را تأييد نميكند. همانطور كه ابو علي سينا در مقدمه «حكمة المشرقين» به نقد فلسفه مشاء ميپردازد. بعضي از شهرهاي اسپانيا و بغداد از مراكز مهم طب شمرده
ص: 318
ميشود بطوريكه تنها در كتابخانه قرطبه، به گفته مورخين، سيصد هزار مجلّد كتاب خطي، در علوم مختلف گردآوري شده بود.
شكوك رازي بر جالينوس
رازي در مقدمه كتاب شكوك مينويسد: «ميدانم بسياري از مردم خرده خواهند گرفت و در تأليف اين كتاب، مرا ملامت خواهند كرد كه چگونه در مقام مخالفت با مرد جليل القدري چون جالينوس برآمدهام درحاليكه از همه خلق بيشتر بر من حق دارد ... ولي علم و فلسفه زير بار تسليم صرف و تقليد محض و قبول اقوال اساتيد، بدون دليل و بيّنه نميرود ... فيلسوف خود نميپسندد كه شاگردانش چشم بسته تسليم گفتههاي او شوند ...» «1»
علم پزشكي در عالم اسلام
سازمانهاي پزشكي بعد از اسلام
پس از آنكه پزشكان ايراني مخصوصا اطباي جنديشاپور به حوزه قدرت مسلمانان راه يافتند نهتنها علوم و معارف ايراني بلكه بسياري از لغات و مصطلحات فارسي نيز بين مسلمانان شيوع يافت تا جايي كه لغت «بيمارستان» و «مارستان» به مراتب بيشتر از لغت دارالشّفا بر سر زبانها بود.
شرابخانه (داروخانه)
هر بيمارستاني داروخانهيي داشت موسوم به «شرابخاناه» كه آن را اعراب از لغت فارسي «شرابخانه» اقتباس كرده بودند. در دواخانهها يك رئيس و عدهيي داروساز مشغول خدمت بودند و در آنجا داروها، معجونها، مرهمها، مربّاها و عطريّات و ظروف و آلات دواسازي موجود بود.
در هر بيمارستان، يك رئيس عمومي بود كه به تمام شعب بيمارستان رياست داشت و تحت نظر او رؤساي امراض داخلي، رئيس قسمت جرّاحي، كحّالي و شكستهبندي به خدمت مشغول بودند. امور بيمارستان، تحت مراقبت «ناظر بيمارستان» اداره ميشد.
حقوق اطبا برحسب موقعيّت علمي كه داشتند از 50 دينار تا 10 دينار تغيير ميكرد (يك دينار تقريبا معادل 15 فرانك فرانسوي طلا بود).
______________________________
(1). تاريخ مختصر علم طب، دكتر قاسم غني، به نقل از مجله يادگار، سال اول شماره 4، ص 11 به بعد.
ص: 319
اولين بيمارستان
اولين بيمارستان را وليد بن عبد الملك اموي در 88 هجري تأسيس كرد. وي دستور داد «جذاميها» را از ديگر بيماران جدا كنند و براي كورها و پيران سالخورده آسايشگاههايي در نظر گرفت. هر بيمارستان دو نوع بيمار داشت، يكي بيماراني كه از خارج ميآمدند و پس از گرفتن دستور العمل و دارو به منزل خود ميرفتند، ديگر بيماراني كه در قسمت مخصوص خود بستري ميشدند. در معاينه و معالجه بيماران شاگردان نيز شركت ميكردند. ابن النديم از قول يكي از معاصرين زكرياي رازي نقل ميكند كه رازي در مطب خود تمام شاگردان را جمع ميكرد، همين كه بيماري وارد ميشد نخست شاگردان مبتدي اظهار نظر ميكردند. اگر تشخيص آنها صحيح نبود دسته ديگر به تشخيص بيماري ميپرداختند تا وقتي كه بالاخره استاد، بيمار را معاينه ميكرد و به بحث در پيرامون مرض و تشريح بيماري ميپرداخت، و اين همان روشي است كه امروز در جهان متمدن معمول است.
مشاوره پزشكي
در مواردي كه تشخيص بيماري مشكل بود اطباي قسمتهاي مختلف دور هم جمع ميشدند و مجلس مشاوره تشكيل ميدادند. اطباي بيمارستان به نوبت مشغول كار ميشدند مثلا جبرئيل بن بختيشوع در هفته دو شبانهروز در بيمارستان نوبت داشته است، هر بيمارستان كتابخانهيي داشت كه هركس به آساني ميتوانسته است به كتاب مورد نظر دسترسي حاصل كند.
اجازه طبابت
اجازه طبابت در آغاز تمدن اسلامي چندان دشوار نبود ولي بعدها داوطلبان شغل طبابت ناگزير بودند پس از فراگرفتن اطلاعات لازم، درباره رساله يكي از اطباي مقدّم يا معاصر خود مطالعه كنند و امتحان بدهند، پس از پايان امتحان، به دانشجو گواهينامهيي داده ميشد.
نمونهيي از گواهينامههاي پزشكان
در گواهينامهيي مربوط به قرن يازدهم هجري پس از مقدمهيي چنين نوشته است: «چون شمس الدين محمد جّراح، رساله فلان را به نظم درآورده و آنچه لازمه تحقيق و تدريس است معمول داشته پس از استخاره اجازه دادم كه به معالجات جرّاحي و فصد و كشيدن دندان فاسد بپردازد.»
ص: 320
دوافروشان: اين گروه نيز مورد مراقبت بودند كه مبادا دواي ديگري، به جاي دوايي كه طبيب تجويز كرده است، به عمد يا اشتباه، به بيمار بدهند، مأمون و افشين عدهاي را براي مراقبت در احوال داروفروشان برگزيدند. يكي از وظايف محتسب كه شغلش امر به معروف و نهي از منكر بوده است، سركشي به كار اطبا و كحّلان و جرّاحان و شكستهبندها و دوافروشها بود. «محتسب» اطبا را وادار ميكرد كه قسم ياد كنند كه شغل خود را مطابق اصول شرافت انجام دهند و متعهّد به عهد ابقراطي شوند و نيز وظيفه محتسب آن بوده است كه اطبا را مطابق اصولي كه حنين بن اسحاق در كتاب محنته الطبيب نوشته امتحان كند.- كحّالان را با كتاب چشم حنين بن اسحاق امتحان ميكردند، شكستهبندها ميبايد از عهده امتحان مقاله ششم كتاب بولس الاجانيظي كه مخصوص شكستهبندي است برآيند، جراحان مطابق محتويات كتاب جالينوس كه مخصوص جراحات و مرهمها و تشريح و ساير مسائل جرّاحي بود، امتحان ميشدند.
«محتسب» با راهنمايي اطبا و متخصّصين دواشناسي، در كار دوافروشان و اطبا نظارت كامل داشته است. «1» به نظر ادوارد براون، پژوهنده انگليسي، زكرياي رازي بدون شك بزرگترين پزشك باليني و مشاهدهيي اسلام است. او و ابن سينا در پيشرفت پزشكي در خاور و باختر بينهايت تأثير داشتهاند ... مهارت رازي در تجزيه و تحليل علايم بيماري و روش درمان و معالجه او بيشباهت به پزشكان روزگار ما نيست؛ وي وضع عمومي يكي از بيماران خود را چنين توصيف ميكنند:
تشخيص بيماري
«عبد الدين سواد، دچار تبهاي نامنظمي بود كه گاه هرروز به وي عارض ميگشت، و زماني يك روز در ميان و گاهي هر چهار روز و يا شش روز، و قبل از عارض شدن تب، لرز مختصري به او دست ميداد و به دفعات بسيار بول ميكرد، من اين نظر را ابراز داشتم كه يا اين تبها ميخواهد، به تب ربع مبدل شود، و يا اين است كه بيمار زخمي در كليه دارد، پس از اندك مدتي در بول بيمار چرك پيدا شد، من به او خبر دادم كه ديگر تب باز نخواهد گشت و چنين شد.
تنها چيزي كه مانع آن بود كه در نخستين بار نظر خود را درباره اينكه بيمار زخم كليه دارد ابراز كنم، اين بود، كه پيش از آن به تب غب «2» و تبهاي ديگر مبتلا بود و گمان
______________________________
(1). نقل و تلخيص از تتبعات دكتر قاسم غني در مجله يادگار، (به مديريت عباس اقبال آشتياني)، سال اول، شماره 9، از ص 22 به بعد.
(2). يك روز در ميان، يك روز در ميان آمدن تب، تب نوبهاي كه يك روز در ميان عارض شود. (فرهنگ معين).
ص: 321
ميرفت كه تبهاي نامنظم از التهاباتي باشد، كه چون نيرو گيرد به تب ربع مبدل خواهد شد ... چون با بول او چرك همراه شد به او داروهاي مدر خورانديم تا ماده چركي از ميان رفت و پس از آن به معالجه وي با گل مختوم و كندر و خون سياوشان پرداختم، از بيماري خلاص شد و در مدت دو ماه به سرعت شفاي كامل يافت ...» «1»
معاينه بيماران
توجه به وضع بيمار و معاينه اعضاي بدن او، از عهد رازي در ايران معمول بود. در عهد غزنويان سلطان سعيد عين الدوله بهرامشاه كنيزكي خريد صاحب جمال كه پس از چندي بيمار شد. چون او را به ابو سعيد موصلي نمودند گفت: «دليلش (يعني قاروره و بول) را بياوريد تا ببينيم و به رنجوري واقف شوم.» چون قاروره بديد گفت: «اين رنجور مرا نماييد تا نبض و بشره و زبان، و ته چشم او ببينم تا علت بهتر مرا معلوم گردد» «2»
از اقدامات خير عضد الدوله اصلاح و تكميل بيمارستاني است كه بنام وي مشهور شده است. راجع به محل اين بيمارستان، قبلا با رازي مشورت كردند وي محلي را برگزيد كه از بركت آبوهواي مساعد، گوشت در آن ديرتر فاسد ميشد. در اين بيمارستان 24 پزشك خدمت ميكردند. تعيين مسئولين بيمارستان با روشي انتخابي و دموكراتيك صورت ميگرفت، يعني از بين بيش از صد طبيب 50 تن را انتخاب ميكردند، بعد از بين اين عده ده تن كه زبدهترين بودند برميگزيدند و سپس از ميان اين ده نفر، سه نفر را انتخاب و به عضد الدّوله معرفي ميكردند وي رازي را كه به حق، پزشكي عاليقدر بود به رياست بيمارستان برگزيد.
ديوانهيي كه عضد الدّوله را ديوانه خواند
يكي از اقدامات بسيار جالب عضد الدّوله ساختن دارالشّفاي ديوانگان در بغداد است. «هنگام افتتاح بيمارستان عضد الدّوله بين ديوانهها، قدم ميزد و حال آنان را ميپرسيد، وقتي از يكي پرسيد كه حالت چطور است؟ جواب داد از حال تو بهتر است، زيرا تو ظاهرا از ما ديوانهتري! عضد الدوله با لبخند از ديوانه پرسيد، چطور من از شما ديوانهترم؟ ديوانه جواب داد، براي اينكه پول مردم عاقل را ميگيري و صرف ما ديوانهها
______________________________
(1). ادوارد براون، به نقل از حاوي رازي، ص 52 به بعد.
(2). در پيرامون تاريخ بيهقي، به اهتمام سعيد نفيسي، ج اول، ص 231.
ص: 322
ميكني!» «1»
شرايط پزشكي
در چهار مقاله نظامي عروضي در قرن ششم هجري، مختصّات يك پزشك حاذق، چنين توصيف شده است: ... طبيب بايد كه رقيق الخلق، حكيم النفس، جيد الحدس باشد، اعني كه او را سرعت انتقالي بود از معلوم به مجهول ... دليل از نبض ميبايد گرفت و نبض حركت انقباض و انبساط است و سكوني كه ميان دو حركت افتد ... و تفسره «2» را نيز همچنان الوان و رسوب او نگاه داشتن و از هر سويي بر حالتي دليل گرفتن، نه كاري خرد است ... بايد طبيب منطق بداند، و جنس و نوع بشناسد، و چون علت نشناسد، در علاج مصيب نتواند بود، و ما اينجا مثلي زنيم تا معلوم شود كه چنين است كه همي گويم: مرض جنس آمد و تب و صداع و زكام و سرسام و حصبه و يرقان نوع، و هر يكي به فصلي از يكديگر جدا شوند و از اين هر يكي باز جنس شوند، مثلا تب جنس است وحمي يوم و غب و شطرالغب و ربع، انواع، و هريك به فصلي ذاتي از يكديگر جدا شوند، چنانكه حمي يوم جدا شود، از ديگر تبها بدانكه درازترين مدّت او يك شبانهروز بود و درو تكسّر و گراني و كاهلي وارد نباشد، و تب مطبقه جدا شود از ديگر تبها بدانكه چون بگيرد تا چند روز باز نشود و تب غب جدا شود از ديگر تبها بدانكه روزي بيايد و ديگر روز نيايد و تب شطرالغب جدا شود از ديگر تبها بدانكه يك روز سختتر آيد و درنگش كمتر باشد و يك روز آهستهتر آيد و درنگش درازتر بود ... چون طبيب حاذق باشد و بداند كه كدام تب است و مادّت آن چيست، مركب است يا مفرد، زود به معالجت مشغول شود ...» «3»
مولوي، در جلد چهارم مثنوي معنوي، به پارهاي معالجات و تلاشهاي پزشكي مردم كوچه و بازار، براي نجات بيماران اشاره ميكند، براي آنكه خوانندگان به حدود اطلاعات طبي توده مردم و خانوادهها در هفت قرن پيش، كموبيش آشنا شوند بيتي چند از كتاب مثنوي مولانا جلال الدين رومي را نقل ميكنيم:
آن يكي دَبّاغ در بازار شدتا خَرَد آنچه ورا، در كار بُد
چونكه در بازار عطّاران رسيدناگهان افتاد بيهوش و خميد
______________________________
(1). مقاله دكتر باستاني پاريزي، راجع به شاهنشاهي عضد الدوله، به نقل از راهنماي كتاب، سال سيزدهم، شماره 3 و 4، ص 282.
(2). پيشاب. بول
(3). نظامي عروضي، چهار مقاله تصحيح محمد معين، ص 106 به بعد.
ص: 323 جمع آمد خلق بر وي آن زمانجملگان لا هولگو، دَرمانكنان
آن يكي كَف بر دلِ او ميبراندوز گلاب، آن ديگري بر وي فشاند
آن يكي دستش همي ماليد و سَروان دِگَر كَهگل «1» همي آورد تر
و آن بخور و عود و شكر زد بهموان دگر از پوشِشَش ميكرد كَم
و آن دگر نبضَش، كه تا چون ميجهدوان دگر «بو» از دهانش ميسِتَد
تا كه مِي خورده است يا بَنگ و حشيشخلق درماندند اندر بيهوشيش
... يك برادر، داشت آن دّباغ زفتكُربز «2» و دانا بيامد زود تفت «3»
گفت من رنجش همي دانم ز چيستچون سبب داني دوا كردن جلي «4» است
... هم از آن سرگِين سگ داروي اوستكه بدان او را همي معتاد و خواست
جانورشناسي
غير از رشته طب، كه مورد علاقه عموم مردم است، در بخشهاي ديگر فرهنگ بشري از جمله در جانورشناسي و صيد نيز كتابهاي زيادي بهوسيله دانشمندان جهان اسلام به رشته تحرير درآمده است از جمله عجايب المخلوقات قزويني، اوصاف الحيوان و منافعها تأليف ابن بختيشوع و منافع الحيوان ابن الدريهم و حياة الحيوان دميري، همه متنهاي بزرگ جانورشناسي است.
زمينشناسي
درباره زمينشناسي كمتر اثري به پاي آثار بيروني ميرسد. وي طبيعت رسوبي حوضه رود گنگ را كشف كرده و درباره آن چنين نوشته است:
يكي از اين دشتها، در هندوستان است كه از جنوب به اقيانوس هند محدود است ...
اگر خاك هندوستان را با چشم خود ملاحظه كرده و درباره ماهيت آن به تأمل پرداخته باشيد، اگر سنگهاي گردي را در نظر بگيريد، كه هر اندازه زمين را عميقتر بكنيد باز هم آنها را خواهيد يافت، سنگهايي كه در نزديكي كوهها و آنجاها كه رودها جريان سريعتر دارند بزرگتر است و هرچه از اين كوهها دورتر شويد ... كوچكتر ميشود، و آنجا كه رودها به مصب دريا نزديك است اين سنگها خرد ميشود و به صورت دانههاي شن
______________________________
(1). كاه و گل
(2). حيلهگر و دانا
(3). باعجله و شتاب
(4). معلوم و روشن
ص: 324
درميآيد- اگر همه اينها را درنظر بگيريد ناگزير چنين معتقد ميشويد كه در روزگاري هندوستان دريا بوده است و اين دريا بهتدريج با رسوبات اين رودها پر شده است. با اين توصيف بخوبي پيداست كه بيروني كاملا به دگرگونيهاي زمينشناختي كه درگذشته صورت گرفته واقف بوده از فرايند و تغييرات تدريجي آن آگاهي داشته است. در كتاب نزهة القلوب حمد اله مستوفي در زمينه جانورشناسي مطالبي آمده است، با آنكه ارزش علمي ندارد براي تفريح خاطر خوانندگان جملهيي چند از آن را نقل ميكنيم: در ذكر حيوانات برّي و آن پنج است:
«وجه اول در ذكر حيوانات اهلي، از ايشان ده صنف، بر سبيل حروف ياد كنيم: ابل:
شتر را به عربي بعير ... خوانند جانوري عجيب خلقت و بزرگ هيكل، كم خورش، باركش و فرمانبردار است ... به همه مذاهب ماكول اللّحم است و گوشتش گرم و خشك به درجه اول، غذاي سوداوي غليظ دهد و شتر را زيركي است كه چون رنجور شود برگ بلوط خورد تا صحت يابد و چون آن را مار زهر زند، خرچنگ خورد زهرمار در او مؤثر نشود. جگرش دفع نزول ماء العين (آب چشم) كند، و روشني بصر دهد شحمش «1» هرجا بنهند مار، از او بگريزد و بواسير را مفيد شود. مويش بر ران چپ بندند سلس البول باز دارد. و شتر چند نوع است لوك، بيسراك و بختي و بهترين به شكل و قيمت بختي و به باركشي بيسراك و به تحمل تشنگي لوك بود ...»
و ضمن بحث در خواص حمار مينويسد: كژدم گزيده، چون با شگونه بر او سوار شود و خر روان گردد، الم تسكين يابد مغزش با روغن زيت آميخته، موي دراز كند، دندانش زير بالين نهند خواب آرد، جگرش تب ربع و صرع زايل كند و به ناشتا بهتر بود، سپرزنش «2» شير افزايد، سمش صرع و برص ببرد و چون با زيت بياميزند خنازير و ناسور ببرد. اكل گوشتش دفع زهر و جذام كند، پيهش گداخته جراحات و قروح به اصلاح آورد آب سرگين تازهاش در بيني چكانند رعاف «خونريزي» بيني بنشاند. بولش بر كشتي مالند ماهيان بر آن جمع شوند، خونش بواسير ببرد و كودك بدخوي را خوشخوي گرداند. شيرش به غرغره كردن درد دندان بنشاند و به خوردن، سرفه كهن ببرد ...» «3»
______________________________
(1). پيه و گوشت.
(2). غدهيي است گلبولساز.
(3). همان كتاب، ص 122 بهبعد.
ص: 325
تنوّع موضوعات و مباحث علمي و فرهنگي در قرون وسطا
طبقهبندي علوم
طبقهبندي علوم در عالم اسلام از قرن سوم هجري (نهم ميلادي) آغاز شد و پس از آن اندكاندك اين كوشش و تلاش افزايش يافت «در آغاز، مبناي اين طبقهبندي تقسيم ارسطويي علوم به نظري، عملي و صناعي بود، ...
اين طبقهبندي بعدها رفتهرفته كاملتر شد، علوم اسلامي بر علوم قديمي افزوده شد و معرفت ديني و مابعد طبيعي به معني عرفان بالاترين درجه را پيدا كرد. يكي از قديمترين و مؤثرترين طبقهبنديها از فارابي است كه در كتاب احصاء العلوم بيان شده ... و با جزئي تغيير مورد قبول ابن سينا، غزالي و ابن رشد واقع شده است.
1. وي در احصاء العلوم، علم زبان را به هفت بخش تقسيم ميكند:
1. علم الفاظ مفرد، 2. علم الفاظ مركب، 3. علم قوانين الفاظ مفرد، 4. علم قوانين الفاظ مركب، 5. علم قوانين درست نوشتن، 6. علم قوانين درست خواندن.
2. علم منطق را به هشت بخش تقسيم ميكند و در آن از مقولات و قوانين معقولات و قوانين سنجش «قياس» و قوانين برهان و گفتارهاي جدلي سفسطه و قوانين خطابه و قوانين شعر سخن ميگويد.
3. علم تعاليم را به هفت بخش، يعني علم عدد، علم هندسه، علم مناظر، علم نجوم، علم موسيقي، علم اثقال و علم حيل (كه شامل جبر و مقابله و معماري و مهندسي و علم ساختن آلات نجوم و آينهها و ظرفهاي عجيب ميشده است) تقسيم ميكند.
4. علم طبيعي را نيز به هفت بخش تقسيم ميكنند شامل 1. بحث در آنچه ميان اجسام طبيعي مشترك است، 2. بحث در اجسام بسيط و عناصر اجسام مركب، 3. بحث در پيدا شدن و نابود شدن (كون و فساد)، 4. بحث در اعراض و انفعالات عناصر، 5.
بحث در اجسام تركيب يافته از عناصر، 6. بحث در معادن، علم گياهان، علم جانوران.
5. علم الاهي يا مابعد الطّبيعه را نيز به سه بخش تقسيم ميكند شامل: 1. بحث در موجودات از لحاظ وجود، 2. بحث در اصول و مبادي براهين، 3. بحث در موجوداتي كه جسم نيستند.
6. علوم مدني و فقه و كلام كه شامل سياست مدن و علوم مدني و علم فقه و علم كلام بود.
ص: 326
پس از نخستين كوششها، طبقهبندي علوم، توسط ابن سينا و جمعيّت اخوان الصفا و فخر رازي دنبال شد و سرانجام دقيقترين تقسيمبندي به همّت ابن خلدون صورت گرفت.
بهنظر او علومي كه در جهان اسلام تحصيل و تدريس ميشود به قرار زير است:
1. علوم عقلي: شامل منطق و علوم طبيعي (طب و فلاحت).
2. الهيات: شامل ساحري، طلسمات، علم اسرار حروف و علم كيميا.
3. علم مقادير: شامل علم هندسه، حساب، موسيقي، علم نجوم.
4. علوم نقلي: شامل علم قرآن و تفسير، علم حديث، علم كلام، علم فقه، علم تصوف، علم زبان عربي، مشتمل بر لغت نحو بيان و ادب.
البته علومي كه در بالا برشمرديم در همه مؤسسات فرهنگي قرون وسطا بطور منظم تدريس نميشد، بلكه هريك از اين رشتهها در سازمانهاي رسمي يا خصوصي به اشخاص ذيعلاقه تدريس و از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشده است. بههمين جهت بايد هريك از آنها را جزئي، از حيات عقلي در جهان اسلامي بدانيم ...» «1»
غير از هيأت و نجوم كه دانشمندان اسلامي در راه آن تلاش كردهاند، جغرافيا نيز موضوع تأليفات و تحقيقات متعددي از طرف صاحبنظران بوده است.
اطلاعات جغرافيايي و وضع راهها و دريانوردي
اشاره
بيروني در كتاب تحديد نهايات الاماكن، نخست از دشواريهاي مسافرت و تحقيق در روزگار گذشته سخن ميگويد و سپس مينويسد: «تحصيل اطلاعات درباره جاهاي مختلف زمين، اكنون بيرون از قياس سهلتر و مطمئنتر شده است، اكنون گروهي از امكنه را مييابيم كه در جغرافياي بطلميوسي در شرق امكنه ديگر قرار داده شده در صورتي كه واقعا در مغرب آن امكنه واقع است، و برعكس ... تحقيقات جغرافيايي در ميان دانشمندان مسلمان، نهتنها شامل سرزمينهاي اندلس و شمال آفريقا و جنوب اروپا و قسمتهاي مختلف قاره آسيا ميشد، بلكه اقيانوس هند و درياهاي مجاور آن را نيز شامل ميشده است. مسلمانان نيز توانستند در قسمتهاي دور از كرانه درياها سفر كنند و به همينجهت
______________________________
(1). نقل و تلخيص از كتاب علم و تمدن در اسلام، تأليف دكتر نصر، ترجمه احمد آرام، از ص 45 به بعد.
ص: 327
بود كه فن كشتيراني و نقشهنگاري را كه با اينگونه دريانوردي ارتباط داشت توسعه دادند، همچنين اسطرلاب را براي كشتيراني تكميل كردند. جغرافيا در ميان مسلمانان نيز پيوند نزديكي با علم نجوم داشت. رصدخانهها به اندازهگيريهاي جغرافيايي ميپرداختند كه از جمله آنها تعيين طول قوس يك درجه و محاسبه طول و عرض بلد بود ... در قرن سوم ... از بركت پيدا شدن دستگاه بريد (چاپار) و نيازمندي به شناختن راههاي ارتباطي استانهاي مختلف با يكديگر، يك رشته تأليفات بهنام المسالك و الممالك (راهها و كشورها) پيدا شد كه نويسندگان آنها كساني چون كندي، احمد سرخي و ابن خرداد به بودند. در قرن بعد كسان ديگري همچون ابو زيد بلخي و اصطخري و ابن حوقل، آثاري مشابه، بههمان نام انتشار دادند.
كشتيراني در اقيانوس هند و كشف خاور دور
قرنهاي سوم و چهارم، همچنين، زمان طلوع كشتيراني در اقيانوس هند توسط ناخدايان مسلمان و اكتشاف خاور بوده است.
نخستين توصيف چين، درواقع از همان زمان است كه سليمان تاجر، گزارش سفر دريايي خود را به آن سرزمين نوشت. در قرن چهارم تأليف دايرة المعارف بزرگ ابن رسته، سفرنامه ابن فضلان و صورة الاقاليم ابو زيد و احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم مقدسي و حدود العالم (كه مؤلف آن معلوم نيست) به بسط اطلاعات جغرافيايي مسلمانان كمك شايان كرد.
در قرون بعد مروج الذهب مسعودي و سفرنامه ناصر خسرو و سياحتنامه ابن جبيير و معجم البلدان ياقوت حموي، اطلاعات گوناگوني در زمينه اوضاع طبيعي و جغرافيايي ممالك اسلامي در اختيار مردم گذاشت.
نظريات ياقوت
براي آنكه خوانندگان به حدود اطلاعات و طرز جهانبيني محققان اسلامي واقف گردند، جملهيي چند از تحقيقات آنان را نقل ميكنيم. ياقوت در مقدمه معجم البلدان چنين مينويسد: «سپاس خداي را كه زمين را گسترد و كوهها را چون ميخها آفريد و از اين راه برآمدگيها و فرورفتگيها و بيابانها و كشورها را پراكند و در اين ميان نهرها و سيلابها و رودها، روان ساخت و به بندگانش آموخت كه براي خود خانه بنا كنند ... پس بناها برافراشتند و شهرها آبادان كردند و در دل سنگهاي كوهها، خانهها تراشيدند و چاهها و آبانبارها ساختند ... سپس مينويسد:
«اين كتابي است در نامهاي شهرها و كوهها و رودها و جلگهها و دهكدهها و محلهها و
ص: 328
جايگاهها و درياها و بركهها و تپهها، در تأليف آن آهنگ شوخي و بازي نداشتهام و ميلي يا ترسي مرا بر اين كار نينگيخته است ...» «1»
مسعودي در كتاب مروج الذهب و معادن الجواهر، راجع به قسمتهاي مختلف زمين چنين اظهار نظر ميكند: علماي رياضي، زمين را به چهار ربع تقسيم كردهاند مشرق، مغرب، شمال و جنوب- تقسيم ديگر زمين به مسكون و غيرمسكون و آباد و غيرآباد است. آنان ميگويند زمين گرد است و مركز آن در مركز آسمان قرار دارد و هوا از هر سو آن را فراگرفته است. زمين در مقايسه با منطقة البروج حكم نقطهيي را دارد.
آغاز قسمت حاصلخيز زمين را از جزاير خالدات ميدانند ... «مسعودي در مورد خشكيها و درياها مينويسد:
«فيلسوفان درباره شكل درياها، نظرهاي مختلف دارند، بيشتر قدما همچون رياضيدانان هندي و يوناني، برآنند كه سطح درياها محدّب است ... ولي اين فرضيه در نظر كساني كه سخت از وحي آسماني پيروي ميكنند مردود است. دسته اول براي اثبات رأي خود دلايل گوناگون اقامه ميكند، اگر با كشتي سفر كنيد خشكي و كوهها بهتدريج از نظر پنهان ميشود تا به جايي برسيد كه بلندترين قلّه كوه هم ديده نميشود و بالعكس موقعي كه به ساحل نزديك ميشويد بهتدريج چيزهاي واقع بر خشكي را ميبيند، نخست كوهها را ميبيند و چون به ساحل نزديكتر ميشويد درختها و دشتها را خواهيد ديد.
در مورد كوه دماوند نيز وضع بر همين منوال است ... به علت بلندي آن، از يكصد فرسنگ مسافت، ديده ميشود ...» «2»
تاريخ طبيعي
مطالعات تاريخ طبيعي در قرون وسطا، چه در جهان اسلام و چه در مسيحيت موضوعات مختلفي را از جغرافيا و زمينشناسي و گياهشناسي و جانورشناسي و مردمشناسي گرفته تا تاريخ انبيا و اساطير و علم تكوين، همه را شامل ميشده است.
مورخان عربي جهان اسلام، همچون طبري و مسعودي، تاريخ نوع بشر را از هنگام آفرينش جهان آغاز ميكردند و حالت وجود اجتماعي نوع بشر را وابسته به محيط كيهان
______________________________
(1). ياقوت حموي، معجم البلدان، ترجمه صفحه اول و دوم مقدمه، به نقل از كتاب علم و تمدن در اسلام، اثر دكتر نصر، ترجمه احمد آرام، از ص 83 به بعد (نقل و تلخيص).
(2). همان كتاب، ص 97 به بعد.
ص: 329
آن ميدانستند. درواقع تاريخ طبيعي در اسلام در قالب تاريخ ديني رشد و تكامل پيدا كرده است ... از بركت توسعه جهان اسلامي علماي تاريخ طبيعي مسلمان، توانستند از قسمتهاي مختلف زمين، اطلاعاتي به دست بياورند، بسيار بيش از آنچه در كتابهاي قديمي يوناني و رومي همچون تاريخ طبيعي پليني فراهم آمده بود. جهانگرداني همچون ابن جبير، ابن بطوطه ميتوانستند از كرانههاي اقيانوس اطلس تا قلب آسيا سفر كنند و مشاهدات خويش را درباره گياهان، جانوران و ساير سيماهاي طبيعي اين سرزمينها در تأليفات خويش بياورند در اين قبيل كتابها بعضي همچون آثار بيروني و سيوطي، تاريخ، با تاريخ طبيعي درهم آميخته است درحاليكه در بعضي ديگر ارزش تاريخي كتاب، بيشتر و در برخي ديگر همچون الفلاحة النبطّيه تأليف ابن وحشيه و كتاب الفلاحة تأليف ابن عوام، كتاب، از يك موضوع واحدي، چون كشاورزي بحث ميكند.
در كتاب الجماهر في معرفة الجواهر بيروني، موضوع بحث، معادن و كانيهاست در قرن دوم هجري اصمعي از ادباي بزرگ زبان عرب چند رساله در جانورشناسي، درباره شتر، گوسفند، اسب و جانوران ديگر، و تشريح بدن انسان تأليف كرده بود. جاحظ مانند اصمعي زبانشناسي را با جانورشناسي و سنتهاي يوناني را با عربي در هم آميخته است در رسايل اخوان الصّفا نيز جستهجسته از زمينشناسي، كانيشناسي و گياهشناسي و جانورشناسي سخن به ميان آمده است در كتاب المرشد الي جواهر الاغذيه و قوي المفردات، احمد تميمي اطلاعات فراواني درباره گياهشناسي و كانيشناسي آورده است.
غير از كتبي كه مسلمانان اندلس در قرن پنجم در زمينه كشاورزي و گياهشناسي تأليف كردهاند كتاب الادوية المفرده غافقي اندلسي و كتاب الفلاحة ابن عوام هموطن او، از مهمترين كتبي است كه در زمينه كشاورزي نوشته شده است.» «1» تاريخ اجتماعي ايران ج10 329 فيزيك ..... ص : 329
فيزيك
در دوران قرون وسطا، بحث و تحقيق در فيزيك، چه در ميان فلاسفه و چه در ميان متكّلمان بر پايه استدلال منطقي قرار داشت، و معمولا وابسته به مشاهده مستقيم نبود. با اينحال مرداني چون قطب الدين شيرازي و بزرگترين فيزيكدان عالم اسلام «ابن هيثم» و نيز ابو ريحان بيروني كه وزن مخصوص كانيها را اندازه گرفت، و ابو الفتح خازني كه او نيز در اندازهگيري وزن مخصوص و ثقل كار كرده است، در روش و برداشت كار خود شبيه به محقّقان جديد بودند و به مطالعه و
______________________________
(1). مأخوذ از همان كتاب.
ص: 330
تحقيق روي پديدههاي طبيعي توجه ميكردند، ابن هيثم بخصوص در زمينه نور تحقيقات جالبي كرد. «او مانند اقليدس فيزيكدان نظري و تجربي هردو بود. به منظور حركت مستقيم الخط نور، يافتن خصوصيات سايه، موارد استعمال عدسيها، و خاصيّت اتاق تاريك، تجربههايي انجام داد ... حتي چرختراشي داشت كه با آن عدسيها و آيينه خميده را براي تجربههاي خود تهيه ميكرد ...» «1»
شيمي
در رشته شيمي و كيميا، نيز صاحبنظران اسلامي پيشرفتهايي كردهاند، از جمله «كتاب سر الاسرار» كه مهمترين تأليفات كيمايي رازي است، درواقع كتابي در شيمي است كه با مصطلحات كيميا، بيان شده است. در اين كتاب ذكر فرايندها و آزمايشهايي از شيمي آمده كه خود رازي آنها را انجام داده است كه ميتوان كوششهاي او را با اشكال معادل آن اعمال، در شيمي جديد، همچون تقطير و تكليس و تبلور و غيره مطابق دانست.
رازي در اين كتاب و در آثار ديگرش بسياري از آلات شيميايي را همچون قرع و انبيق و قابله «2» و آثال و ديگ و چراغنفتي و اجاق و تابشدان و سنگ صلايه و نظاير آنها را شرح كرده است كه بسياري از آنها تا زمان حاضر، مورد استعمال دارد ... وي خواص شيميايي و دارويي مواد را شرح ميدهد، و از اين لحاظ بعضي كشفيات بزرگ همچون كشف الكل و بعضي اسيدها را به او نسبت دادهاند. رازي با انكار خرافات و تفسير باطني اشياء، جنبههاي رمزي كيميا را نيز حذف كرده و از آن علمي برجاي گذاشته است كه تنها با خواصّ خارجي اشياء كار دارد و اين همان علم شيمي است. اينك نمونهيي از سرّ الاسرار او:
تعاليم عملي رازي براي ذوب فلزات
گداختن فلزات: «گداختن آهن مشكلترين كارهاست زيرا هنگام گداختن، مانند آب روان نميشود مگر آنكه آن را با داروي بخصوص به عمل بياورند. روش گداختن آهن به شرح زير است: براده آهن را به هر اندازهيي كه بخواهي بردار، و بر روي آن يك چهارم وزنش زرنيخ سرخ و نرم بريز و مخلوط نما و آن را در كيسهيي بريز دور آن را با گل بگير و در تنور بگذار، سپس آن را بيرون بياور و وزن كن و روي آن يك ششم وزنش نطرون بريز و
______________________________
(1). همان كتاب، ص 122.
(2). ظرفي كه مايع قرع و انبيق در آن جمع شود.
ص: 331
به آن روغن زيتون مخلوط كن و اين مخلوط را در بوتهيي كه كف آن سوراخ است بريز و آن را بر روي بوته ديگر بگذار و حرارت بده تا آنچه آبگون شده فرو ريزد، آن را بردار و دوباره بگداز با نوشادر و زاجشامي كه هردو كوبيده و با روغن زيتون مخلوط شده است مخلوط كن و از آن گلولههاي كوچك بساز و هر چند بار كه خواهي آن را ذوب كن و هر بار از آن مخلوط به آن اضافه كن تا سرعت ذوب شدن و سفيدي آن بيشتر گردد. هرگاه اين عمل را چند بار تكرار كني، مانند نقره به آساني ذوب ميشود.» روش گداختن مس به شرح زير است:
«مس را به پارههاي كوچك ببر و آنها را در بوتهاي بريز و در كوره بگذار و روي آن درون كوره زغال بريز تا پر شود و در كوره هوا بدم تا مس گداخته شود سپس روي آن مقداري بوره زرگري بپاش ... تا چشمش باز شود يعني تا ببيني كه آن جسم، منقلب شده است ...» «1» امروز با پيشرفت علوم، دانشمندان معتقدند كه شيمي علمي است كه از تركيب مواد و تغييراتي كه در شرايط گوناگون در تركيب آنها دست ميدهد، و قوانيني كه اين تغييرات تابع آنها هستند بحث ميكند. تغييرات در تركيب مواد، يا تغييرات شيميايي، در مقابل تغييرات در حالت يا ساختمان جسم (تغييرات فيزيكي) است- مانند تبديل يك قطعه جسم «صلب» به «گرد». يا تغييرات جسم از مايع به گاز كه موضوع علم فيزيك است. معذلك تعيين حدفاصل قاطعي بين علم شيمي و فيزيك مقدور نيست. در بعضي موارد، مثلا در بررسي تأثير يك اسيد بر يك فلز از يك طرف، و اندازهگيري سرعت جسم ساقط از طرف ديگر، كار عالم شيمي با كار عالم فيزيك كاملا از هم متمايزند، اما اگر مسائل دو علم را با نظر وسيعتري بنگريم، اين تمايز از بين ميرود. مثلا انرژي و تغييرات آن را معمولا در قلمرو علم فيزيك ميشمارند و فعل و انفعالات شيميايي را بخشي از علم شيمي، معذلك بعضي از تغييرات شيميايي (مانند تركيب زغال سنگ يا نفت با اكسيژن) از منابع مهم انرژي هستند و معهذا فيزيكدان و شيميدان هردو بايد به آنها عطف توجه كنند، خلاصه، اگرچه ميتوان براي شيمي، چنانكه در آغاز اين مقاله گذشت، تعريفي آورد، بايد توجه داشت كه هر تعريفي از اين علم، مبهم و ناتمام است ...» «2»
بهنظر، «نلينو» خاورشناس ايتاليايي، «تاريخ علوم براي كسي كه بيندشد مايه عبرت است و براي كسي كه بپذيرد اندرز است و درس اخلاق آموزندهيي است كه ارزش دانش را در زندگي اجتماعي و لزوم پاسداري از كساني را كه به آن پرداختهاند به آدمي
______________________________
(1). همان كتاب، ص 293، به نقل از كتاب المدخل التعليمي رازي، ترجمه مهندس شيباني، ص 83 به بعد.
(2). دايرة المعارف فارسي، جلد دوم، ص 1539.
ص: 332
نشان ميدهد، و نيز همين تاريخ، رشته ارتباط عقلي بشر را از دورترين زمان گذشته تا دورترين زمان آينده به يكديگر، به صورتي ناگسسته اتصال ميدهد، چه هر نسلي همان گونه كه از ميراث علمي و اكتشافي نسلهاي گذشته سود ميبرد، به همانگونه. بر وي واجب است كه اين ميراث گرانبها را حفظ كند و بر آن بيفزايد تا آيندگان از آن سود ببرند ... فهم تاريخ علوم و روش پيشرفت و اسباب ترقي يا انحطاط آنها براي كسي حاصل ميشود كه بر اخبار دانشمندان آگاه باشد، و به شناختن اوضاع و احوال روزگاري كه در آن ميزيستهاند توجه كند. تاريخ علوم شامل دو قسمت است: قسمتي از آن شرح حال حكيماني است كه در فن مورد بحث صاحبنظر بوده و در آن تأليفاتي داشتهاند و قسمت ديگر بيان انديشهها و اكتشافات و اختراعات ايشان است و كارهايي كه براي كاملتر كردن دانستههاي پيشينيان صورت دادهاند ...» «1»
علم نجوم
در تاريخ نجوم اسلامي اثر نلّينو ضمن بحث در پيرامون حدود دانش اعراب در دوره جاهليت و آغاز اسلام چنين آمده است:
«دوره خلفاي راشدين از لحاظ علوم عقلي، تفاوتي با دوره جاهليت نداشت چه زمان آشوبها و جنگهاي داخلي و كشورگشايي و جهاد براي گسترش آيين اسلام و برافراشتن پرچمهاي پيروزي آن در سرزمينهاي دوردست بود. به همين جهت در اين دوره مسلمانان جز به سياست و جهاد و بهدست آوردن غنيمت و امور ديني و شعر توجهي نداشتند و بازار علم به نهايت درجه، بيرواج بود. پس از تأسيس دولت امويان ... خلفاي بنياميه پس از فراغت از امور سياسي ... تنها به احياي علوم جاهليت و خوشگذراني پرداختند ... فقط خالد بن يزيد بن معاويه را بايد استثنا كرد. وي كه حكيم آل مروان است، در مصر دانشمندان را به ترجمه آثار يوناني به عربي تشويق ميكرد، شخصا به طب، احكام نجوم و كيميا رغبت تمام داشت و گويند نزد حكيمان اسكندراني كيميا تحصيل كرد و تأليفاتي به وي منسوبست» «2». خلاصه آنكه مسلمانان در قرن اول و اوايل قرن دوم هجري از علم نجوم و ديگر علوم رياضي و طبيعي دور بودند ... و احاديثي وضع كردهاند كه انسان عاقل نميتواند بپذيرد و سخن را در خرافات به دراز كشانيدهاند ... ازجمله مطهر بن طاهر مقدسي از علماي قرن چهارم در كتاب «البدء و الّتاريخ» مينويسد: ابو حذيفه، از عطاء نقل كرده است كه گفت به من خبر رسيده است كه طول و عرض خورشيد و ماه نهصد فرسخ
______________________________
(1). تاريخ نجوم اسلامي اثر نلينّو، ترجمه احمد آرام، ص 13 و 15.
(2). دايرة المعارف فارسي، جلد يك، ص 877.
ص: 333
در نهصد فرسخ است و ضحاك گفت كه آن را حساب كردم و نه هزار فرسخ يافتم ... از عكرمه به ما روايت كردند كه گفت بزرگي خورشيد به اندازه دنيا و ثلث آن است و بزرگي ماه درست به اندازه دنياست و از مقاتل روايت است كه گفت ستارگان به مانند قنديلها از آسمان آويزانند ...» «1»
با گذشت زمان، افكار و انديشههاي خرافي جاي خود را به حقايق علمي داد. به عقيده نلّينو «هر نسلي همانگونه كه از ميراث علمي و اكتشافي نسلهاي گذشته سود ميبرد به همانگونه بر وي واجب است كه اين ميراث گرانبها را حفظ كند و بر آن بيفزايد تا آيندگان از آن سود برند ... تاريخ علوم سراسر داد و ستد است، آنچه را كه قومي ابداع و اختراع كرده، قومي ديگر پذيرفته و بر آن افزوده است ... آيا روزي كه دو دانشمند ايتاليايي «ولتا» و «گالواني» به راز برق پي بردند و پيلهايي را كه بهنام آنها معروف است اختراع كردند، چه كسي خيال ميكرد كه روزي همين برق در تمدّن بشري مقامي را كه امروز پيدا كرده است خواهد داشت و در پي آن، چه تغييرات عظيمي در زندگي پيدا خواهد شد و بشريت چه سود عظيمي از آن خواهد برد؟» «2»
وسايل و آلات مكانيكي در دوران بعد از اسلام
مكانيك
به نظر بارون كارا دووو «3» در رشته مكانيك نگاهداري از دو اثر مهم علم يوناني را مديون مسلمانان هستيم، يكي مكانيك هرون اسكندراني و ديگر پنوماتيك «4» فيلون بيزانسي.- از مسلمانان درباره مكانيك اندك چيزي به يادگار مانده است، درحاليكه درباره علوم ديگر، همچون حساب و نجوم آثار فراواني در دست است. نسخه كتاب احمد بن موسي در مكانيك در واتيكان و نسخه مصّور شده آن در برلين و كوتا موجود است ... و در آن توضيحاتي درباره اشكال گوناگون فوّاره و چراغهايي كه سطح روغن در آنها ثابت ميماند، و منابع آب با سطح ثابت همچون در ساعتهاي آبي آمده است.
______________________________
(1). تاريخ نجوم اسلامي، اثر نلّينو، ترجمه احمد آرام، از ص 15 به بعد.
(2). تاريخ نجوم اسلامي، پيشين، ص 17.
(3).Baron Cara de vaux
(4).Peneumatique
ص: 334
از دانشمندان مسلمان در رشته مكانيك «جزري» موقعيّت و مقام ممتازي دارد. وي خود آلات مكانيكي ساخته و در كتابهاي قديمي مطالعه فراوان كرده و كتاب خود را به سال 602 ه (1205- ميلادي) به فرمان «قرا ارسلان» در ديار بكر تأليف كرده و در مقدمه كتاب هم از لحاظ ساختن آلات و هم از جهت عرضه كردن نظريّهها، مدعي اصالت و ابتكار اثر خود شده است: «اين كتاب مشتمل بر رفع نقايص آثار گذشتگان و نظريّههايي است كه از نتايج، استنباط كردهام، و قضايايي كه خود واضح آنها بوده و گمان ندارم كسي پيش از من آنها را طرح كرده باشد، من يقين دارم همه كساني كه اين كتاب را ميخوانند از كوشش من قدرداني خواهند كرد.» در آثار اسلامي بهندرت ميتوان كسي را يافت كه به اين صراحت به سهم خود در پيشرفت علم اشاره كرده باشد. كتاب به شش بخش تقسيم شده است: ساعتهاي آبي، ظرفهاي شگفتانگيز، طشت، ابريق، حوضها و فوّارهها، آسيابهاي بالابرنده آب. اين عناوين نشان ميدهد. كه كتاب از گونه كتاب فيلون است. به ميانجيگري اين رساله و آثار فنّي و اطلاعاتي كه از مؤلفان ديگر در دست است ميتوان از آلات مكانيكي مورد استعمال در مشرقزمين، و ساعتهاي آبي، ارگها و آلات سوتزننده و خودكارها و تلمبهها و فوارّهها و آسيابهاي آبي و بادي و ترازوها، اطّلاعاتي بهدست آورد. ايرانيان و اعراب، ساعت آبي ميساختند و ساعتي كه هارون الرشيد براي شارلماني فرستاد مؤيد اين معني است، و ابن بطوطه نيز، در سفرنامه خود از ساعت آبي و فوّارهيي در مسجد اموي دمشق سخن گفته است. «1»
در آثار دانشمندان اسلامي، نوشتههاي فراواني درباره ترازو موجود است. فارابي فيلسوف در تقسيمبندي خود از علوم، مقالهاي درباره علم اجسام وزين دارد- ابن سينا علم اوزان را شاخهاي از علم هندسه شمرده است ... مقالههاي متعددي به ترازوي ايستايي «هيدرواستاتيك» اختصاص دارد كه در آن جسم وزن كردني مطابق روش «ارشميدس» در آب فرو ميرود- در آثار گذشتگان كارهاي مربوط به مهندسي و راهسازي و پلسازي و كانالكشي و ساختن بناهاي عظيم و دژها، بطور منظّم و با روش علمي مورد مطالعه و تحقيق قرار نگرفته است.
پلي عظيم و تاريخي
ياقوت حموي ضمن توصيف آثار ساسانيان از پلي كه به دستور مادر اردشير بنا شده سخن ميگويد و آن دو پل است «يكي در
______________________________
(1). بارون كارا دووو: متفكران اسلام، ج اول، جغرافيادانان، علوم رياضي و طبيعي، ترجمه احمد آرام، ص 167 به بعد.
ص: 335
اهواز و ديگري كه از عجايب دنياست ميان ايذج و رباط قرار دارد و آن بر رودخانه خشكي است كه جز در ايّام بارندگي، آب ندارد، ولي در اين هنگام همچون دريا خروشان ميشود. گشادگي پل بر روي زمين هزار ذراع است و عمق آن 150 ذراع و گشادگي پايين آن ده ذراع. براي ساختن پايههاي پل، زمين را كندند و آن را با آهن و سرب پر كردند تا به سطح زمين رسيد و هرچه بالاتر ميآمد آن را تنگتر ميكردند و ميان پايههاي پل و كنار وادي را تا ارتفاع 40 ذراع با جوشهاي آهن، آكندند و روي آن سرب گداخته ريختند و آنگاه پل را روي آن پايهها قرار دادند. ياقوت پس از آن مينويسد كه اين پل در دوره اسلام مدتي قابل استفاده نبود تا اينكه محمد بن احمد قمي و زير حسن آل بويه سازندگان و مهندسان را فراخواند و سخت در تعمير پل كوشيد. كاركنان در سبدهايي كه بر قرقرهها آويخته بود پايين ميرفتند تا به پايه پل برسند و چون به آنجا رسيدند سرب و آهن گداختند و آنها را بر روي سنگها ريختند تا زدن طاق پل پس از چند سال ميّسر شد.» «1»
«چرخها و ديگر دستگاههاي آبگرد، در جهان اسلام، براي دو منظور به كار ميرفت، يكي براي بالا كشيدن آب از چاهها و رودها به منظور آبياري زمين يا سيراب كردن دامها، و ديگر براي به راه انداختن آسيابها «2»- منابع مختلف مخصوصا تاريخ سيستان، (تصحيح ملك الشعراي بهار) از وجود آسياي آبي و آسياي بادي در سيستان و ديگر نقاط خبر دادهاند.
______________________________
(1). همان كتاب، ص 179- 180.
(2). همان كتاب، ص 184.
ص: 337
سير تفكر و انديشههاي علمي و فلسفي در اواخر عهد سلجوقي
اشاره
از اواخر دوره سلجوقيان، بازار فلسفه و تفكر علمي رو به كسادي نهاد و عناصر قشري و ظاهربين بيش از پيش به تبليغ عقايد خود پرداختند. راوندي مؤلف راحة الصدور در توصيف آغاز اين دوران، در تاريخ آل سلجوق چنين مينويسد: «از بركت پرورش علما و علمدوستي و حرمت داشت سلاطين آل سلجوق بود، كه در روي زمين خاصه ممالك عراقين و بلاد خراسان علما خاستند و كتب فقه تصنيف كردند و اخبار و احاديث جمع كردند و چندان كتب در محكم و متشابه قرآن و تفاسير و صحيح اخبار با هم آوردند كه بيخ دين در دلها راسخ و ثابت گشت، چنانكه طمعهاي بددينان منقطع شد، و طوعا او كرها فلاسفه و اهل ملل منسوخ و تناسخيان و دهريان، بكلي سر بر فرمان شريعت، و مفتيان امّت محمد نهادند و جمله اقرار دادند كه الطرق كلّها مسدودة الّا طريق محمّد و هر بزرگي از علما، به تربيت سلطاني سلجوقي منظور جهانيان شد و به بركت قلم فتوي و قدم تقوي ايشان و نگاهداشت رعيّت بر راه شريعت، مملكت آل سلجوق مستقيم شد ...» «1» پس از پايان حكومت سلجوقيان، در دوران قدرت خوارزمشاهيان، به علت بيتوجهي سلاطين و امرا به امور فرهنگي، بيش از پيش بازار علم و فلسفه رو به كسادي نهاد.
نجم رازي، نويسنده مرصاد العباد، كه در اواخر عهد خوارزمشاهيان ميزيست، در شمار مخالفان و معاندان سرسخت فلسفه و تفكر علمي است. وي «... در موارد مختلف، در كتاب مرصاد، از اديان غيراسلامي، و فرق مردوده جزو اسلام، از آن جمله از اباحيّه (اباحيان)، اسماعيليان (ملاحده) و اتحاديّه و اهل تشبيه و اهل بدع و هوي، تناسخيّه، دهريان (طباعيان) و معطله نام ميبرد و آنها را مردود ميشمارد.
______________________________
(1). راحة الصدور راوندي، به تصحيح محمد اقبال و مجتبي مينوي، ص 29.
ص: 338
اين مايه تعصّب، علاوه بر اينكه دور از انصاف و فكر علمي است، خلاف سيره مشايخ و اولياء است كه جنگ 72 ملّت، همه را عذر مينهند، و هرگز در اين مباحث رگهاي گردن را به حجّت قوي نميداشتند ... نجم رازي مانند اكثر مردم آن روزگار در اصول مذهب، پيرو اشعريان است و اين مطلب در سراسر مرصاد العباد به خصوص در فصل چهارم، از باب چهارم آن به وضوح آشكار است ... دشمني ميان فلاسفه كه تنها «عقل» را وسيله ادارك حقايق ميدانند و صوفيان كه جانب «عشق» را ميگيرند، تازگي ندارد، همانگونه كه استاد فروزانفر در رساله «زندگي مولانا» روشن كرده است دشمني صوفيان بيشتر از وقتي عموميّت يافت كه امام محمد غزالي در كتابهاي خود از جمله در تهافة الفلاسفه و المنقذ من الضّلال فلاسفه را نكوهش كرد، و تكفير بزرگان حكمت از جمله فارابي و ابن سينا را واجب شمرد. شاعران متصّوف قرن ششم مانند سنائي و عطّار و خاقاني و نظامي، از طعن و نكوهش در حق فلاسفه دريغ نكردهاند.
نجم الدين نيز، فلاسفه را به گناه پيروي از عقل، و تنها روي اظهار عدم احتياج به شيخ، و به تهمت عدم متابعت از انبياء و قول به اينكه «صانع عالم را در ايجاد فعل، اراده و اختيار نيست»، كافر و گمراه و دوزخي ميشمارد و فلسفه و زندقه را يكسان مينهد:
«طايفهاي كه در معقولات به نظر عقل جولان كردند، و از مرئيّات دل و ديگر مراتب خبر نداشتند، و به حقيقت، خود دل نداشتند، خواستند تا عقل با عقال را در عالم دل و سرّ و روح و خفي جولان فرمايند، لاجرم عقل را در عقيله فلسفه و زندقه انداختند. «1»
«فلاسفه را از اينجا غلط افتاد، كه پنداشتند، صفت هوي و غضب و شهوت و شره و ديگر صفات ذميمه بكلي محو بايد كرد، سالها رنج بردند و آن بكلّي محو نشد و ليكن نقصان پذيرفت، و از آن نقصان، ديگر صفتهاي ذميمه پديد آمد.» «2»
«فلاسفه را از اينجا غلط افتاد كه عمر در تبديل اخلاق ذميمه صرف كردند و متابعت انبياء واجب نداشتند» «3» نجم رازي تعصّب را به جايي ميرساند كه «حتي براي حفاظت دين از آلايش فلسفه، مداخله تيغ بيدريغ را جايز ميشمارد و تعصّب آن «ائمه متّقي» را كه فتوي قتل امثال عين القضاة و شيخ اشراق شهاب الدّين سهروردي را صادر ميكردند ميستايد، آنجا كه گويد: «در دين ائمه متقي بسيار بودند، پادشاهان ديندار كه دين را از چنين آلايشها به تيغ بيدريغ محفوظ ميداشتند تا درين عهد نزديك چند كس را از
______________________________
(1). مرصاد العباد، ص 117.
(2). همان، ص 182.
(3). همان، ص 200.
ص: 339
مشهوران متفلسفه، به قتل آوردند و آن را جهاد اكبر شناختند.» «1» «... از ميان فلاسفه، خيّام، صريحا مورد طعن او قرار گرفته است و ظاهرا در مواردي نيز كه بدون ذكر نام، به فلاسفه ميتازد، امام فخر رازي را منظور دارد كه معاند نيرومند و دشمن سرسخت عرفا در آن روزگار بود و موجب دربدري بهاء ولد پدر مولوي گرديد.» «2»
«و نيز به تفتين شاگردان او مجد الّدين بغدادي را فرا آب دادند.» «3»
نجم رازي به جاي آنكه ريشه مفاسد اجتماعي و علت پيروزي مغولان را در غلط بودن سازمان نظامي، سياسي و اقتصادي كشور و ناتواني و خيانت زمامداران ايران و خليفه بغداد جستجو كند، همه بدبختيها را ناشي از رشد تفكر فلسفي و علمي ميداند و ميگويد: «اين آفت امروز در ميان مسلماني بسيار شده است كه بسي جهّال خود را به تحصيل اين علوم مشغول كردهاند و آن را علم «اصول دين» نام كرده، تا كسي بر خبث عقيده و فسق معامله ايشان واقف نشود، و بسي طالب علمان ... در تمناي طلب علم برميخيزند و سفرها ميكنند و از اتفاق بد و خذلان حق، با صحبت متفلسفي ميافتند و از آن نوع علم در پيش ايشان مينهند و به تدريج آن كفرها به نظر ايشان ميآرايند و در دل ايشان تحصيل آن علم، و اعتقاد بدان كفر و ضلالت كه «حكمت و اصول» نام نهادهاند، شيرين ميگردانند و آن بيچارگان كار ناآزموده و از حقايق دين و مقامات اهل يقين بيخبر بوده در آن ميآويزند، نفس ايشان بدان مغرور ميشود، كه ما محققان خواهيم بود و از تقليد خلاص خواهيم يافت، محقق خواهند بود اما در كفر، و از تقليد بيرون آيند، اما از تقليد ايمان، و هر عامي بيچاره كه با يكي از اينها صحبت ميگيرد، از دمها و نفسهاي مرده اين قوم هزارگونه شك و نقصان و خلل در ايمان او پديد ميآيد، و بسيار است كه نفسي مستعد آن كفرها دارند، به تقليد، آن كفرها قبول ميكنند و بكلي از دايره اسلام بيرون ميافتند و شومي آن اعتقاد بد ايشان در ديگران سرايت ميكند، چون شتر گروك كه در ميان شتران افتد، هر روز ديگري گروك شوند، و هيچ پادشاه را درد دين دامن جان نميگيرد كه در دفع اين آفت كوشد ... در اين عهد، ائمه متّقي كم ماندند كه غمخوارگي دين كنند ... لاجرم خوف آن است كه از دين قال و قيلي كه در افواه مانده است از پيش برخيزد و جهان قال و قيل كفر گيرد، آنچه حقيقت مسلماني بود در دلها بنماند ... از شومي چنين احوال است كه حق تعالي قهر و غضب خويش را در صورت
______________________________
(1). همان، ص 394.
(2). رساله زندگي مولانا، ص 10.
(3). به نقل از مرصاد العباد نجم رازي، به اهتمام دكتر محمد امين رياحي، مقدمه مصحح، ص 32 به بعد.
ص: 340
كفّار تتار فرستاده است ... اما نفاق هم بر تفاوت آمد، نفاقي است در اسلام و نفاقي است در كفر ... اما نفاق در كفر چنان است كه اين فلسفيان و دهريان و طباعيان و تناسخيان و مباحيان و اسماعيليان ميكنند چون در ميان مسلمانان باشند گويند، مسلمانيم و اعتقاد ايشان آن كفرها و شبهتها باشد كه نموده آمد، و چون به ابناي جنس خويش رسند، اعتقاد خويش آشكارا كنند و گويند، ما بدين مقلدان استهزا ميكنيم ...» «1»
اگر نوشتههاي نجم رازي را مقرون به حقيقت بدانيم، ناچار بايد قبول كنيم كه مقارن حمله مغول نيز پيروان مكتب مادي و فرقه معتزله در سراسر ايران به صور گوناگون و به طرزي منظم و با برنامهيي دقيق و حسابشده به تبليغ نظريات خود مشغول بودند و سعي ميكردند نسل جوان و مستعد را با اصول عقايد و افكار خود آشنا سازند، تا هيچ گفته و نوشتهيي را به تقليد و تعبّد نپذيرند، بلكه ضمن مطالعه و پژوهش، آثار و افكار و نظريّات و تبليغات ديگران را با محك عقل بيازمايند، و آنچه با مباني علمي و عقلي سازگار است بپذيرند، هرچه با عقل و استدلال و حقايق اسلامي منطبق و همآهنگ نيست به دست فراموشي سپارند.
نظر كلي به سير تفكرات فلسفي از قرن سوّم تا قرن ششم هجري
اشاره
در فاصله بين طلوع محمد بن زكرياي رازي پزشك و فيلسوف عاليقدر قرن سوم هجري و ظهور شيخ شهاب الدين سهروردي در قرن ششم، عالم اسلام، از جمله كشور ايران، از نظر سير علوم و افكار و انديشههاي فلسفي، دستخوش تحوّلات و دگرگونيهاي فراوان شده است. پس از پايان حكومت صد ساله بني اميه و روي كار آمدن خلفاي عبّاسي، طي پنج قرن، كم و بيش بازار تفكرات فلسفي و منطقي رواج داشت و چنانكه به تفصيل گفتيم بعضي از خلفاي عباسي به پيروي از روش مأمون با بحث و مناظره و طرح مسائل عقلي و فلسفي روي موافق نشان ميدادند، چنانكه معتصم و واثق نيز پيرو مكتب مأمون بودند و از حكما و فضلاي زمان حمايت و جانبداري ميكردند، و از بحث و گفتگو با آنان لذت ميبردند ولي از قرن پنجم به بعد، مخصوصا پس از روي كار آمدن متوكل،
______________________________
(1). مرصاد العباد، از ص 392 به بعد.
ص: 341
خليفه فاسد عباسي، آزادانديشان و معتزله كه براي عقل و استدلال بشري مقام و ارزش فراوان قابل بودند از صحنه فرهنگ و سياست خلفاي بغداد، طرد شدند و اشاعره و علماي قشري و ظاهربين به قدرت و حكومت رسيدند و با مخالفان عقيدتي خود به جنگ و مبارزه برخاستند.
در ايران نيز در عهد سامانيان و غزنويان و سلجوقيان نهتنها ايران به استقلال سياسي دست يافت بلكه زبان و ادبيّات فارسي، زنده و احيا گرديد، و افكار و انديشههاي فلسفي در طي اين چند قرن رو به رشد و كمال رفت و مرداني چون زكريّاي رازي، فارابي، ابو ريحان بيروني و ابن سينا ظهور كردند و افكار و انديشههاي علمي و فلسفي خود را براي استفاده علاقمندان، به رشته تحرير درآوردند.
به اين ترتيب قبل از استيلاي مغول، بلاد ماوراء النهر و خوارزم و خراسان از معتبرترين مراكز فرهنگي و داراي كتابخانهها و رصدخانهها و مدارس و علما و فلاسفه نامدار بودند، استيلاي مغول، تمام اين مراكز علمي و فلسفي را با خاك يكسان كرد، و از آن همه كتاب و آثار فرهنگي جز معدودي باقي نگذاشت. هجوم هلاكو، دو كانون ديگر فرهنگ و دانش ايران و جهان اسلامي، يعني بغداد و الموت را نيز دستخوش فنا و نيستي نمود.
در جريان اين افول فرهنگي، ناحيه فارس در جنوب ايران، و سند (در هندوستان) و مناطق روم و مصر و شام كمابيش چون پناهگاهي جهت اهل علم و فلاسفه و ادبا، در ممالك اسلامي باقي و برقرار ماند.
پس از حمله مغول و در همان سالهاي انقلاب و ويراني، عدهيي از خداوندان علم و دانش به دست اين جلادان جان سپردند، ولي اقليّتي از فضلا و دانشمندان فرار را بر قرار ترجيح دادند و از مقابل سيل بلا، به جنوب ايران يا به هندوستان و شهرهاي آسياي صغير پناه بردند و در آن مناطق، به كار نشر فرهنگ همّت گماشتند. در دوران قدرت ايلخانان، تا حدّي دست عوامل خشن مغولي كه جز قتل و غارت، هدف و انگيزهيي نداشتند از كارها كوتاه شد، و اداره امور كشور، با اسلام آوردن ايلخانان ايران، به دست وزرا و عمّال ايران دوست سپرده شد و دست تحريك عناصر مغرض و خشن مغولي، از كارها كوتاه گرديد و اين تغيير و دگرگوني، تا حدّي موجب فراغت و آسايش خاطر مردم گرديد، مخصوصا در دوره ايلخاني غازان خان و اولجاتيو و ابو سعيد، وضع عمومي مردم نسبت به دورههاي قبل به مراتب بهتر بود. و زمامداران مغول با گذشت زمان و آشنا شدن با تمدن و فرهنگ ايراني، خلقوخوي ديرين را رها كردند و تحت تعليمات خيرخواهانه وزرا و عمال ايراني
ص: 342
نظير خواجه رشيد الدين فضل اله، حمدالّه مستوفي و خواجه نصير الدين طوسي، و عدهيي ديگر، به ترميم خرابيها و نشر دانش، تمايل و رغبت نشان دادند. به نظر عباس اقبال آشتياني: «دوره دويست ساله حكومت مغول و بازماندگان آنها با آنكه يكي از شومترين دورههاي تاريخي است، باز چون دنباله قرون درخشان نهضت علمي و فلسفي دوره عباسي است، در تاريخ علم و حكمت و ادبيّات ايران، يكي از معتبرترين دورههاست، و از بسياري جهات مخصوصا از لحاظ تعدد نمايندگان درجه اولي كه در اين دوره ميزيستند و در آن ايام تيره و سرد مشعلدار علوم و ادبيات و نظم و نثر فارسي بودهاند ممتاز است و يك عده از بزرگترين شعر او نويسندگان و حكماي ايران مثل مولانا جلال الدين رومي و افصح المتكلّمين سعدي و لسان الغيب حافظ شيرازي و عطاملك جويني و خواجه رشيد الدين فضل الله وزير، و حمداله مستوفي و علّامه قطب الدين شيرازي و خواجه نصير الدين طوسي و عبد الكريم شهرستاني معاصر با اين دوره بودهاند.» «1»
صاحبنظران اين دوران
زندگي و آثار عبد الكريم شهرستاني
عبد الكريم شهرستاني يكي از دانشمندان بزرگ ايران است كه به واسطه تأليفات عديده بهويژه تصنيف كتاب بينظير «الملل و النّحل» در شرق و غرب شهرت و اعتبار شايان كسب كرده است. وي به سال 479 هجري در ناحيه «شهرستان» خوارزم از بلاد خراسان متولد شده است. مولد عبد الكريم شهرستاني تا قبل از نهب و غارت «تركان غز» خالي از اهميت و اعتبار نبود، ولي پس از آن، رو به ويراني نهاد، چنانكه شصت و اند سال بعد كه «ياقوت حموي» از برابر سپاه خونخوار مغول ميگريخت، اين منطقه را فاقد باغ و بوستان شمرده است.
روزگار كودكي و آغاز جواني شهرستاني در «شهرستان» و گرگانج (جرجانيّه) صرف تحصيل سواد و كسب علوم مقدّماتي شده است.
نيشابور در نيمه دوّم قرن پنجم هجري يكي از بزرگترين مراكز علمي ممالك اسلامي محسوب ميشد و وجود مدارس معروف و استادان مشهور آنجا در كليه رشتهها، براي
______________________________
(1). تاريخ مغول، عباس اقبال، ص 479.
ص: 343
نيشابور اهميّت خاصي ايجاد كرده بود و از هر سو دانشجويان براي كسب دانش به مراكز فرهنگي خراسان بهخصوص به «نظاميّه نيشابور» روي ميآوردند.
شهرستاني، يكي از صدها دانشجويي بوده است كه به آرزوي تحصيل علم و كسب كمال به نيشابور آمده و چون ظاهرا پيرو عقيده شافعي و در اصول، متمايل به طريقه اشعري بوده است، از مراكز علمي و كتابخانه نيشابور استفاده شايان برده است.
به گفته خوارزمي، شهرستاني در نيشابور «علم فقه» را نزد «ابو المظفّر احمد خوافي از فقهاي شافعيّه و ابو نصر قشيري از علماي فقه و اصول فراگرفت و اصول را در محضر ابو القاسم انصاري آموخت و حديث را نزد ابو الحسن مدايني و غير آنها تحصيل كرد.
چون سطح معلومات و دانش استادان بزرگ نظاميه بالا بود، فقط دانشجويان زبده و مستعد ميتوانستند از محضر آنان استفاده كنند و شهرستاني با معلومات وسيع و حافظه نيرومند و قوه بيان و زبان گيرا و كلام بليغ و رسا و لطف سخن و وسعت نظر توأم با شجاعت اخلاقي و پختگي فكر و احاطه كامل بر ادب و لغت فارسي و عربي و تبحّر در علوم معقول و منقول، در جمع طالبان علم، مقام ارجمندي احراز كرده است. تا آنجا كه خوارزمي موّرخ مشهور كه با قلمي انتقادي و تعصّبآميز او را توصيف كرده ميگويد:
«اگر خبط در اعتقاد و ميل به الحاد نداشتي، او «امام» يعني حجّة الاسلام» بودي.» اشتغال شهرستاني به علوم عقلي و فلسفي و طرفداري او از فلاسفه و عقايد ايشان سبب شد كه علماي متحجّر، او را مشغول به «ظلمات فلسفه» بدانند.
ظاهرا هنگامي كه شهرستاني در خوارزم اقامت داشت متهم به تمايل به فرقه تعليمّيه يا «باطنيّه» يعني اسماعيليّه بود.
با بررسي مندرجات تفسير «مفتاح الاسرار و مصباح الابرار» او كه پايه تفسير قرآن را بر تأويل گذاشته، و با توّجه به سياق عباراتش در بيان عقايد اسماعيليّه در كتاب ملل و نحل و نيز با امعان نظر «در مجلس مكتوب» منعقد در خوارزم كه به صراحت ميگويد:
«پس قايمي ببايد تا مومن مخلص از منافق مرائي رياكار جدا باز كند و بهشتي از دوزخي جدا باز كند، امروز: ما كنّا نعرف المؤمنين من المنافقين الا بحبّ علي و بغضه ...
موحّد از مشرك به لا اله الا اللّه با ديد آمد، مسلمان از كافر به محمّد رسول الله ظاهر گشته، مومن از منافق بحبّ علي و بغضه، به بهشت و دوزخ رسيده است.» «1» با اين قراين و امارات در شيعه بودن او ترديد نميتوان داشت، و اگر در صحت قول خوارزمي و ديگر ارباب سير
______________________________
(1). شرح حال و آثار شهرستاني، متكلم قرن ششم، نگارش سيد محمد رضا جلالي نائيني، تهران 1343، ص 5 تا 7.
ص: 344
و تواريخ در مورد تمايل شهرستاني به الحاد «اهل قلاع» ترديد كنيم و او را اسماعيلي مذهب ندانيم هرچند اسماعيليان از فرق شيعهاند- در اعتقاد راسخش به اهل بيت پيامبر، جاي هيچگونه شكّي نيست پس از آنكه شهرستاني در غالب رشتهها به درجه اجتهاد رسيد در شهر خوارزم اقامت گزيد. در آن زمان دو چيز در درجه اول، باعث شهرت اهل علم محسوب ميشد: يكي وعظ و ديگر مناظره.
پيشرفتي كه از اين دو راه، نصيب غزالي شده بود، هر نامجويي را به تعقيب اين دو فن ترغيب ميكرد و شهرستاني درين دو رشته، سرآمد اقران شد. صاحب تاريخ خوارزم به نقل ياقوت درباره شهرستاني ميگويد: «در ميان ما گفتگوها و مفاوضهها بود و او «شهرستاني» در ياري و طرفداري از عقايد فيلسوفان مبالغه ميكرد، چه او اهل تعبد و تقليد نبود و براي هر مطلب و موضوعي كه مورد بحث و مطالعه قرار ميگرفت برهان و دليل منطقي مطالبه ميكرد. در چند مجلس از مجالس وعظ او حاضر شدم و در آنها از خدا و پيامبر سخني نميگفت و به مسائل شرعي پاسخي نميداد ...»
تاريخ بازگشت او از بغداد به خراسان در حدود سنه 514 هجري بوده است. وي در اين آمد و رفتها، در غالب شهرهاي سر راه، با بعضي از علما و افاضل و وعاظ و بزرگان معاصر، ملاقات و با آنها در مباحث فلسفي و علمي و كلامي مباحثه و مناظره ميكرد و شايد مجالس وعظ و خطابه هم تشكيل داده است. هنگام بازگشت، شهرستاني با رجال دربار سلطان سنجر تماس پيدا كرد و با راهنمايي آنان بحضور سنجر معرفي شد. او در سال 521 هجري يعني سالي كه كتاب «الملل و النحّل» را تأليف ميكرد در دربار سنجر ميزيست و مورد حمايت خاص نصير الدّين ملقب به «عين خراسان» بود، نصير الدين كه همواره جانب هنرمندان و عالمان و اديبان را به وجه احسن رعايت ميكرد و خود نقاد و جوهرشناس ادب و حكمت بود، صحبت شهرستاني را مغتنم شمرد در معرفي او نزد سنجر و توصيف فضايل او چنانكه بايد اقدام كرد.
شهرستاني در دوراني ميزيست كه آزادي افكار و آراء و عقايد كه از قرن دوم تا اواخر قرن چهارم، در سرزمينهاي اسلامي حكومت داشت، تقريبا از ميان رفته بود، يا لااقل بسيار محدود شده بود. اشتغال به علوم عقلي، اشتغال به «ظلمات فلسفه» تعبير ميشد، علم كلام كه متكلمان در آن به اصطلاحات فلسفي تمسّك ميجستند، مذموم و طالبان آن دانش، تخطئه ميشدند، حتي بعضي از محدثين و فقها، متكلّمان را به «زندقه» منسوب ميداشتند. علماي ظاهر، به استناد اينكه محمد شافعي و احمد بن حنبل و پيروان آنها، به «علم كلام» توجه نداشتند، متكلمان را پيرو «ابليس» ميشمردند. بنابراين توجه و عمل
ص: 345
شجاعانه شهرستاني در چنين عصري به مسائل كلامي و فلسفي و علم مقالات و فراهم آوردن تأليفاتي در اين موضوعات، از نظر فقها و محدثين قشري كه افكارشان در چهارچوب ظواهر شرع دور ميزد مذموم شناخته ميشد. ابن جوزي در مورد فلاسفه متقدم و متأخر در كتاب نقد العلم و العلماء كه نام ديگر آن «تلبيس ابليس» است چنين مينويسد: «ابليس در فريفتن فيلسوفان ازين جهت تواناست كه آنها به آراء و عقول خود قناعت كردند و به مقتضاي گمان خود سخن گفتند بيآنكه به انبياء توجهي كنند، مثلا صانع را منكر شدند و اكثر آنان علت قديم براي عالم اثبات كردند و به «قدم عالم» معتقد شدند و زمين را سيّاره در ميان فلك فرض كردند و گفتند هر كوكب را عواملي بسان زمين است و يا بعضي به عدم وجود صانع معتقد شدند. و قومي پنداشتند كه چون صانع، عالم را پيدا كرد و استوار ساخت و اجزايش در سراسر عالم پراكنده شد، چنانكه همه قوه و ذات او در عالم موجود و از جوهر لاهوت است. و گفتهاند كه خداوند جز بر نفس خود علم ندارد و برخي مثل ابن سينا و معتزله گفتند: خدا بر نفس خود و بر كليّات علم دارد، نه بر جزئيات. اينان بحث اجساد و بازگشت ارواح را به ابدان و بهشت و دوزخ جسماني را منكر شدند و تصور كردند كه اينها امثله است كه براي عوام الناس زده شده تا ثواب و عقاب روحاني را درك كنند و نيز اعتقاد پيدا كردند كه نفس، پس از جسم، هميشه باقي است و نفوس كامله در لذت كامل و نفوس متلّونه در الم شديد بسر خواهند برد. پس از آن ابليس دستهاي از امّت ما را فريب داد و آنان را در شمار فرقه فيلسوفان درآورد و به آنها چنين وانمود كرد كه طريق صواب پيروي از فلاسفه است.» همو درباره فيلسوفان مسلمان ميگويد: «ايشان از شعار دين كناره گرفتند، از اطاعت اسلام سرپيچيدند و عذر يهود و نصارا، مقبولتر از عذر ايشان است- چه ايشان به ادياني اعتقاد دارند كه معجزات دلالت بر صحت آنها ميكرد و همچنين كساني كه بدعت در دين آوردهاند از ايشان معذورترند، زيرا اين قوم مبتدعه دعوت به نظر و تأمل در ادلّه ميكنند، اما براي كفر فلاسفه، دليلي جز علم ايشان به اينكه فلاسفه از جمله حكما بودهاند وجود ندارد و ميبيني كه فكر نكردند، پيامبران از جمله حكما و بلكه بزرگتر و بالاتر از آنان بودهاند.- اكثر اين فلاسفه وجود صانع را اثبات ميكنند و نبوات را منكر نيستند، ليكن در تحقيق اين مسائل اهمال ورزيدهاند ... ما گروهي از فلاسفه امت خود را ديدهايم كه نتيجه تفلسف در آنان حيرت و سرگرداني شده است، چنانكه نه به مقتضاي فلسفه رفتار ميكنند و نه به مقتضاي اسلام بلكه در ميان ايشان اشخاصي يافته ميشوند كه در ماه رمضان روزه ميگيرند و نماز ميخوانند و بعد شروع به اعتراض بر خالق و نبوات و انكار
ص: 346
رستاخيز اجساد ميكنند.» «1»
ابن جوزي درباره تحريم علم كلام مينويسد: «گروهي از مسلمانان را ابليس از تقليد گريزان كرد و خوض در علم كلام و نظر در سخنان فلاسفه را در نظر ايشان بياراست تا به زعم خود، از زمره عوام بيرون بيايند. احوال متكلمان بر چند گونه است و كلام در اغلب آنان به شكوك، و در بعضي از آنان به الحاد منجر شده است.» «2»
ترجمه ملل و نحل به همت خواجه افضل الدين صدر تركه اصفهاني
ظاهرا شهرستاني نخستين حكيمي است كه گفتار بوعلي را در منطق و الهيّات و طبيعيّات از كتب او استخراج نموده و تلخيص و نقل كرده است. «خواجه افضل الدين صدر تركه اصفهاني» در سال 843 هجري قمري به دستور «محمد شاه حاكم اصفهان» كتاب ملل و نحل را به فارسي ترجمه كرده و آن را: «تنقيح الادلة و العلل في ترجمه كتاب الملل و النحل» ناميده است ولي در اين ترجمه، گفتار ابن سينا در منطق و الهيّات و طبيعيّات محذوف است و گويا «صدر تركه» اين قسمت را از آن جهت به فارسي نقل نكرده كه نخواسته است به نظرات او پاسخ رد بدهد.
در سال 1321 هجري شمسي، كه ترجمه خواجه افضل الدين به كوشش راقم ابن سطور «سيد محمد رضا جلالي نائيني» به چاپ رسيد قسمت محذوف تماما به فارسي نقل و نقيصه ترجمه از اين جهت مرتفع گرديد.
كتاب ملل و نحل هرچند از حيث قطر، كتاب متوسطي است، اما از حيث انسجام كلام و نظم و ترتيب و نقل صحيح مطالب، كمنظير ميباشد، و اگرچه پيش از اين تصنيف، درباره علم مقالات چند تأليف فراهم آمده است، ولي هيچيك اهميّت و اعتبار كتاب شهرستاني را ندارد. اين كتاب بيهمتا، در حقيقت دايرة المعارف مختصر اديان و مذاهب و فرق است و مجموعهيي از عقايد و آراي فلسفي متعاق به ماوراء الطبيعه شناخته شده تا عصر مؤلف ميباشد.
اين خصوصيّات، و امتيازات كتاب شهرستاني، توجه و اعجاب بسياري از دانشمندان شرق و غرب را به خود جلب كرده است، از جمله امام سبكي در طبقات الشّافعيه و «هاربروكر» در مقدمه ترجمه آلماني، از محاسن و مزاياي اين كتاب مطالب جالبي نوشتهاند.» «3»
______________________________
(1). نقد العلم و العلما، تأليف ابن جوزي، صفحات 45- 50، و تاريخ علوم عقلي دكتر صفا، صفحات 141- 143.
(2). شرح حال و آثار شهرستاني، ص 26 به بعد.
(3). همان كتاب، ص 62 و 63.
ص: 347
حاصل مطالعات فلسفي
سعي كنيم در انجمن فلاسفه بر دانش خود بيفزاييم
به قول كارل ياسپرس: «اگر ما وارد تالاري شويم كه فيلسوفان بزرگ در آن انجمن كرده باشند، آيا بايد درصدد تهذيب اخلاق و صفاي باطن خويش باشيم، يا در پي سرگرمي و طرب؟ آيا بايد آنان را آنگونه كه در هنجار و روش پسنديده خويشند مشاهده كنيم، يا بايد با نظري سطحي كه هيچگونه تغييري براي ما ايجاد نميكند، با آنان برخورد كنيم؟ آيا نبايد در آن انجمن بر معرفت خويش بيفزائيم؟
آري بايد در آن مجمع به تربيت و تهذيب خويش پردازيم و از آن نمونههاي فكر و انسانيت، سرمشق بگيريم و از فضايلشان بهرهمند گرديم. فلاسفه، هنگامي در حد امكانات ما، با ما ارتباط مييابند كه مطلوب و هدفشان را ادراك كنيم و به سيرت آنان متحوّل گرديم و به آنان تكيه زنيم، اگر بهوسيله اين كتاب كسي وارد حوزه بزرگان گردد ميتواند اهميّت و عظمت آنان را احساس كند. هنگامي ميتوان به عظمت و تاريخي بودن، و فوق تاريخي بودن آنان وقوف يافت كه با آثارشان آشنائي دست دهد و از اين راه با خود آنان الفت ميسر گردد، قلمرو قريحه و قدرت افكارشان را فقط برحسب سلوك و رابطهيي كه با آنان برقرار ميكنيم ميتوان دانست.» «1»
سير نزولي افكار و انديشههاي علمي و فلسفي
اشاره
ميتوان گفت پس از سپري شدن عصر مرداني چون مولانا جلال الدين رومي، سعدي شيرازي، لسان الغيب حافظ، عطاملك جويني، خواجه رشيد الدين فضل الله، حمداله مستوفي، علامه قطب الدين شيرازي، خواجه نصير الدين طوسي و عبد الكريم شهرستاني، سير تكاملي علوم و افكار و انديشههاي فلسفي متوقف گرديد، و دوره انحطاط افكار فلسفي و سير نزولي علوم و ادبيات در كشور ما شروع شده و پس از حمله خونبار مغول، آثار اين انحطاط علمي، ادبي و فلسفي در دوران حكومت سلاطين صفويه و افشاريه به
______________________________
(1). فيلسوفان بزرگ، كارل ياسپرس، ترجمه دكتر مبشري، ص 76 به بعد.
ص: 348
منتهاي ضعف و پستي خود رسيده و درحقيقت آثار نكبتبار استيلاي مخرّب مغول و تيموريان ظاهر گرديده است. «1» في المثل جامي كه در دوره تيموريان و معاصر سلطان حسين بايقرا و امير عليشير نواني است برخلاف گويندگان عصر ساماني و غزنوي و سلجوقي، در قصيده لجة الاسرار، نهتنها به فلسفه و منطق يوناني، بلكه به ابن سينا كه بيش از ديگران به عقل و استدلال گرايش داشت نيز حمله ميكند:
فلسفه چون اكثرش آمد سَفَه پس كُلّ آنهم سفه «2» باشد كه دارد حكم كُل آنچه اكثرست
فلسفي از گَنجِ حكمت چون به فَلسي ره نيافتمن ندانم ديگري را سوي آن چون رهبرست
حكم حال منطقي خواهي ز حال فَلسفيكُن قياس آن را كه اصغَر مندرج در اكبرست
حكمت يونانيان، پيغام نفس است و هواحكمت ايمانيان فرموده پيغمبر است
دست بُگسَل از شفاي او كه دستور شغاست «3»پاي يك سو نه، ز قانونش كه كانون شرست «4» در ديگر اشعار جامي نيز جسته و گريخته آثار مخالفت او با تفكر فلسفي مشهود است از جمله خطاب به فرزندش ميگويد:
چون فلسفيان دين برانَد ازاز فلسفه، كار دين مَكُن ساز
پيش تو، رُموز آسمانيافسون زمينيان چه خواني
يَثرب اينجا، مشو جو دوناناكسير طلب ز خاك يونان در جاي ديگر ميگويد:
شد از حقايق عرفان دلم خزينه رازگزاف فلسفيان كي به نيم فَلس خَرَم
عَلَم به عالم اطلاق زن ز باده لعلمشو چو فلسفيان قيد علت و معلول!
مخالفت ابن خلدون با فلسفه و منطق
يكي از نمايندگان بزرگ فرهنگ اسلامي در عصر تيموريان ابن خلدون مورخ و جامعهشناس قرن هشتم هجري است. اين مرد دانشمند و پژوهنده با اينكه ايراني نبود، چون به فرهنگ و تمدن ايران توجه مخصوص داشت، و نظريات اجتماعي و تحقيقات تاريخي او در محقّقان ايراني و اسلامي اثري عميق باقي گذاشته است، به ذكر آثار و افكار او ميپردازيم:
ابن خلدون، محقق و پژوهنده تونسي متولد به سال 732، با انديشههاي فلسفي موافقت
______________________________
(1). نگاه كنيد به تاريخ مغول، عباس اقبال، ص 479.
(2). ناداني
(3). شغا و شغب به معني فتنهانگيزي است
(4). ديوان كامل جامي، به اهتمام هاشم رضي، ص 23.
ص: 349
نداشت، چه او در يكي از تاريكترين ادوار تاريخي بشر، يعني پس از حمله مغول و تيمور، و محو و اضمحلال آثار فرهنگ و تمدن ملل خاورميانه، قدم به عرصه وجود گذاشته و در عصر افول افكار و انديشههاي فلسفي به فراگرفتن علم و دانش همت گماشته است، بهنظر او: «فيلسوفان گمان ميكنند كه همهچيز را ميدانند ولي جهان بزرگتر و پهناورتر از آن است كه خرد ما بتواند به آن احاطه يابد. همچنين معتقد است كه كائنات و اشياء، چه بسا بيش از آن است و بينهايتتر از آن است كه ما بتوانيم بشناسيم و بدانيم ... قياسهاي منطقي، غالبا با طبيعت اشياء محسوس توافق ندارد. زيرا شناخت آنها ميسّر نميشود مگر فقط با مشاهده، اينكه برخي چنين ميپندارند كه ميتوان تنها با به كار بردن قوانين منطقي به حقيقت رسيد، خيالي است پوچ بنابراين بر دانشمند واجب است كه در نتايج آزمونهاي حسّي بينديشد و نبايد تنها به آزمونها و تجربههاي شخصي خود اكتفا كند بلكه بايد به تمام تجارب بشريت كه بهدست آمده است توجه كند و از آنها برگزيند. «بهنظر ابن خلدون:
«منطق، توليد معرفت نميكند بلكه فقط راهي را كه بايد براي تفكّر بهپيماييم براي ما ترسيم مينمايد. هوش ما را تيز ميكند و ما را به دقّت و تفكر برميانگيزد. پس منطق، علمي است كمكي و سزاوار است در آموختنش معدودي افراد شايسته همت گمارند و لكن آن اهميت اساسي را كه فيلسوفان دربارهاش قايلاند دارا نيست.» او از بركت تعادل و توازن فكري خود با كيميا، خرافات و اخترشناسي مبارزه ميكند و تصوف و درونانديشي را براي كشف حقيقت لازم نميداند.
ابن خلدون در مقدمه معروف خود «تاريخ العبر» كه عنوان كاملش كتاب العبر و ديوان المبتدأ و الخبر في ايّام العرب و العجم و البربر است، «سعي كرده حتّي الامكان رابطه علت و معلولي حوادث تاريخي را كشف كند و تاريخ را با لسان علمي توصيف و تشريح نمايد ...» «1»
ابن خلدون و تفكر فلسفي
در اينكه ابن خلدون در زمينه تاريخ، راه تازهاي گشوده و روش جديدي در تحليل وقايع تاريخي پيش گرفته است جاي ترديد نيست. بطوركلي علم تاريخ و گردآوري احاديث و اخبار در جهان اسلامي مورد توجه بود و از قرن سوّم و چهارم به بعد، تاريخ، مانند ديگر شاخههاي فرهنگ اسلامي به مباني علمي و پژوهشي نزديك شد. مطالعه مروج الذهب مسعودي تاريخ طبري و آثار الوزراي جهشياري و تاريخ بيهقي و امثال اينها به خوبي نشان ميدهد
______________________________
(1). تاريخ فلسفه در اسلام، اثر «ديبور» ترجمه آقاي شوقي، ص 213 به بعد.
ص: 350
كه مورخان اين دوره تنها به ذكر وقايع بسنده نميكردند و ضمن بيان حوادث تاريخي به اوضاع اجتماعي و اقتصادي مردم نيز توجه ميكردند و به علل بروز حوادث ميپرداختند، علاوه بر اين، بسياري از سلاطين و خلفا و وزراي فرهنگدوست از مورخان ميخواستند كه تاريخ گذشتگان را به رشته تحرير درآورند و علل پيروزيها و شكستها را توصيف و تشريح نمايند و راه دوام و بقاي دولتها را نشان دهند. ابن خلدون كه قسمت اعظم عمر خود را در فعاليتهاي سياسي و فرهنگي سپري كرده بود با استفاده از تجارب و مطالعات سياسي خود و بهرهگيري از ذخاير فكري مورخان كهن سعي كرده است كه تاريخ را به حقايق علمي نزديك كند.
«مقدمه (ابن خلدون) براساس انبوه مداركي كه تمدن اسلامي فراهم آورده تنظيم شده است، منتها وجه تميز عمده ابن خلدون از ساير مورخين اسلامي در آن است كه وي تنها به ادامه دادن راه قدما اكتفا نكرده بلكه فكر تاريخي را از مرحلهاي بر مرحله ديگر گسترش داد و مقدمه او، نمودار اين جهش فكر تاريخي است. براي اولين بار مورّخي علل عميق بروز حوادث را در مجموعه شرايط اقتصادي و در سير كلي نهادهاي اجتماعي ميجويد و نگرش تاريخي جديدي عرضه ميكند ...» «1» با اينحال نبايد فراموش كرد كه عصر ابن خلدون عصر آشوب و انقلاب در شمال آفريقا و كشور مغرب است، در نتيجه جنگ دايمي بين بدويان و شهرنشينان و فقدان نظم سياسي، اجتماعي و اقتصادي ابن خلدون تحت تأثير محيط اجتماعي، اندكاندك به ايدهآليسم نزديك ميشود. به قول ايولاكوست:
«... گرايش ابن خلدون به تصوف از يك طرف و توجه او به مسائل عقلي از طرف ديگر موجب شده است كه وي در «مقدمه» در بعضي جاها از اصالت عقل دفاع كند و در جاهاي ديگر به حمايت از نظريّات صوفيان برخيزد. از كتب ابن رشد و ابن سينا در جايي تحسين ميكند، و در مواردي به شدت به باد انتقاد ميگيرد و نظريات آنها را اسباب انحراف مردم از جاده صواب ميداند و در اين راه تا آنجا پيش ميرود كه اصولا فلسفه را محكوم ميكند و ميگويد: «فلسفه با لذّات علمي است توخالي و مباحثات فلسفي مضر و خطرناك ...»
تناقض در نظريّات ابن خلدون
ابن خلدون برخلاف ايّام جوانيش از منطق نيز روي برميتابد و آن را براي اعتقادات ديني زيانبخش ميداند زيرا «مسائل مربوط به وحي و اعتقاد را نميتوان با دليل عقلي كشف نمود.»
______________________________
(1). جهانبيني ابن خلدون، نوشته ايولاكوست، ترجمه دكتر مهدي مظفري، ص 211.
ص: 351
باوجود آنكه در ابتداي مقدمه اصل علّيت را اساس كار تحقيق قرار ميدهد و تأكيد ميكند كه «فقط به كمك اصل مذكور ميتوان به نظم و ارتباط كاملي كه ميان اشياء و امور است، پيبرد.» در جاي ديگر «ابن خلدون به عنوان يك معتقد به ضوابط ديني، اصل عليت را در بعضي جاها ناديده ميگيرد و تأثير مشيّت الهي را در كيفيّت امور پذيرا ميشود. ادعاي فلاسفه را مبتني بر آنكه وصول به ذات اشياء و موجودات از طريق براهين عقلي ممكن الحصول است، رد ميكند و ميگويد: منطق و فلسفه نميتواند ذات اشياء را به ما بنماياند ... و عالم بسي پهناورتر و غامضتر از آن است كه در فكر بشر بگنجد.
خداوند چيزهايي آفريده و به امور ترتيبي داده كه بر ما مجهول است.»
شگفت اينجاست كه وقتي ابن خلدون به كنكاش در مسائل تاريخي ميپردازد، به روشني و سهولت حاكميّت منطق و استدلال عقلي را ميپذيرد، چنانكه ميگويد: «عقل انساني به استدراك حقيقت قادر است و با ذات اشياء مطابقت دارد. جستوجوي كيفيت اموري كه از طبيعت انسان ناشي ميشوند صورت پذير است، بالنّتيجه، تجسّس هر حقيقتي، توسط فكر انساني به پيدايش يك علم جديد ميانجامد.»
با اين همه، فكر انساني بدون كمك و ارشاد دين نميتواند حق را از باطل بازشناسد اين گفتهها نشان ميدهد كه ابن خلدون برخلاف نظر «محسن مهدي» آنچنان فيلسوف واقعگرايي كه راه فلاسفه مقدّم، و سنت ارسطويي افلاطوني و اسلامي را ادامه دهد نبوده است ... تضاد ميان گرايش عرفاني و اعتقادات الهي ابن خلدون، با روحيّه باز و شيوه عقلياش بارز و آشكار است، ولي كساني كه خواستهاند، اثر ابن خلدون را يك اثر كاملا جديد تلقي كنند و او را پيشآهنگ مكتب عقلي معرفي نمايند وجود اين تضاد را ناديده گرفتهاند.
حقيقت آن است كه ابن خلدون، نه دكارت است نه مونتسكيو البته ميتوان گفت كه مسائل مربوط به طريقت تصّوف و عرفان كه در مقدمه، بدانها پرداخته است گرچه از نظر كمّي، بخشهاي بزرگي از اين كتاب را دربرگرفتهاند امّا به لحاظ كيفي برروي شيوه علمي ابن خلدون و تحسّسات تاريخياش تأثير بسيار قليلي گذاشتهاند، و مؤلف مقدمه، درست براي تفكيك مسائل علمي از مسائل ديني و عرفاني و فلسفي، بخش خاصي را به مسائل اخير اختصاص داده است (كتاب سوم مقدمه).
اين استدلال، هرچند در ظاهر مستحكم به نظر ميرسد، اما در واقع درجه اهميت مسائل غير علمي، در اثر ابن خلدون آنقدر زياد است كه آن را به هيچروي ناديده نميتوان گرفت.
ص: 352
نزديكي افكار ابن خلدون با غزالي
... ابن خلدون به همان نحو كه در مقام مورّخ، به فلسفه عقلي توجه دارد، در مقام فيلسوف طرفدار جدي غزالي است؛ ضديت ابن خلدون با فلسفه از ضديّت غزالي بيشتر است، زيرا كه ابن خلدون را بطور كلي از ميدان الهيّات بيرون ميراند، ولي همانطور كه بارها گفته شد، عظمت و تازگي فكر ابن خلدون را نه در نگرش دينياش و نه در نظريات كلامياش بايد جست، بلكه آن چيزي كه وي را از سايرين متمايز ميسازد نحوه برخوردش با مسائل علمي است و در اين مقام ابن خلدون را ميتوان فيلسوف عقلي ناميد ... بعضي معتقدند كه ابن خلدون آزادفكر بوده و اعتقاد ديني نداشته است، منتها با توجه به مقتضيات زماني و مكاني، عقايد باطني خويش را پنهان نگاه داشته و يا حتي در بحث مسائل تاريخي كه پاي دين در ميان است بحث را كوتاه كرده و با نقل اقوال مبهم و دوپهلوي راويان، به مسأله خاتمه داده است.
اين دسته، ابن خلدون را با ابن رشد مقايسه ميكنند و ميگويند هردوي اينان تقيّه ميكردند. ولي اين سخن با حقيقت وفق نميدهد، زيرا ابن خلدون در هيچ موردي كوچكترين مخالفتي با اصول اعتقادي دين نميكند ...» «1»
آنچه مسلم است، محيط اجتماعي، امكانات مادّي و اقتصادي و وضع خانوادگي و شكستها و پيروزيهاي فردي و اجتماعي، در نوع فكر افراد اجتماع اثر ميگذارد. ابن خلدون، در طول زندگي سياسي و خانوادگي خود، مكرر با حوادث و اتفاقات ناگواري روبهرو شده است، گاه به زندان افتاده و زماني بر سرير وزارت و قضا تكيه زده، گاه مغضوب و زماني محبوب سلاطين واقع شده است. زن و فرزندان اين مرد، در حين مسافرت از تونس به قاهره، در دريا غرق شدند (سال 1384) و اين فاجعه، اين مرد محقق را سخت داغدار كرده است، مجموع اين عوامل و محيط آشفته و درهمريخته شمال آفريقا روزبهروز ابن خلدون را از تفكر علمي دور و به افكار عرفاني و ايدهآليسم نزديك ميساخت به نظر ايولاكوست ... نظام فكري ابن خلدون در جمع، نظام فكري يكدست و همآهنگ نيست و اصولا متفكري كه در قرن چهاردهم ميزيست، نميتوانست مسائلي را كه قرنها بعد طرح شدهاند، حلوفصل كند. انتخاب ميان ايدآليسم و ماديگري (ماترياليسم) از امور تازه و معاصر است و ما نميتوانيم از ابن خلدون توقع داشته باشيم كه وي در قرون وسطا راه خود را براساس پيشرفتهاي علمي امروز تعيين كرده باشد.
بنابراين فقط و فقط از ديدگاه ما، نظام فكري ابن خلدون متضاد و متناقض به نظر
______________________________
(1). همان كتاب، از ص 218 به بعد.
ص: 353
ميرسد، در صورتيكه در قرني كه او ميزيست، اين مسأله اصولا قابل طرح نبوده است.
به همين منوال وقتي ما امروز در مقدمه ميخوانيم كه: «تفاوت عادات و رسوم و شؤون زندگاني ملتها، ناشي از اختلافي است كه در شيوه معاش (اقتصاد) خود پيش ميگيرند.» از اين جمله چنين نتيجه ميگيريم كه ابن خلدون يك نظام فلسفي خاص به خود، خلق كرده است. درحاليكه در قرن چهاردهم، ذهن ابدا متوجه تنظيم نظام فلسفي نبود. و جمله مذكور حاصل و عصاره ملاحظات عيني بيشمار مؤلف است كه پس از مقايسه و جمعبندي موارد بسيار، نتيجه آن را به اين صورت بيان داشته است. ناهماهنگي و تضاد در ملاحظات فكري، خاص به ابن خلدون نيست، اين امر يكي از مشخّصات متفكرين قرون وسطا اعم از يهوديان و مسيحيان و مسلمانان بوده است. آنچه موجب تعجب و شگفتي است آن است كه ابن خلدون به رغم سيروسلوك عرفاني و واقعشدن ميان دو سير فكري متضاد، از كليه متفكران قديم و قرون وسطا، متمايز است. اثرش آنقدر جاويد و نو به نظر ميرسد كه گويي آن را مورّخي در قرن بيستم نگاشته است. مطالب و موضوعات بديع و مهم اين كتاب، از جمله جديدترين و تازهترين مسائل عصر ما بهشمار ميرود. همان سلسله مسائلي كه فكر مورخ عصر حاضر را به خود مشغول داشته است، مورد توجه ابن خلدون بوده و همان شيوه علمي امروزي را در قرن چهاردهم به كار برده است. وي بهسان مورخين جديد، علل عميق بروز حوادث را، در كيفيّت نهادهاي اقتصادي و اجتماعي جسته است ...» «1»
پژوهش و تحقيق
برخلاف مورخان سنتي كه به نقل وقايع و اتفاقات تاريخي اكتفا مينمايند، و حداكثر، در باب راستي و ناراستي منقولات پژوهش ميكنند، ابن خلدون درصدد فهم امور و كشف علل عميق است و يك مورخ حرفهاي نيست ... تضادي كه در نظام فكري ابن خلدون وجود دارد يك تضاد ساكن و جامد نيست، تضادي است جدلي و فيّاض ... ابن خلدون در ميان دو موج فكري قوي قرار داشته است: موج دين و اعتقاد، و موج عقل و فلسفه.
مقدمه ابن خلدون حاصل (سنتز) اين دو عامل متضاد است، ولي بايد توجه داشت كه بخشهاي علمي و عقلي مقدمه، محصول مرحله خاصي از تحول فكري ابن خلدون بوده
______________________________
(1). همان كتاب، ص 223.
ص: 354
و در پايان عمر، موج اعتقادات الهي بر جهات عقلي غلبه كرده است ... «1»
دوران ابن خلدون
دوران ابن خلدون (قرن هفتم هجري- سيزدهم ميلادي) از نظر آشوبها و اغتشاشات، يكي از ادوار استثنايي است. مغولان ممالك اسلامي را تسخير كرده و وارد قاره اروپا شده بودند و فساد و عدم ثبات در خاورميانه سايه افكنده بود. در قرن هشتم هجري (چهاردهم ميلادي)- يعني عصر ابن خلدون، بحران سياسي، اقتصادي و فرهنگي ممالك اسلامي را فراگرفته بود. ابن خلدون به اقتضاي روح ناآرام و حادثهجويي كه داشت، مدتها، خود را با مناصب و مشاغل گوناگوني سرگرم ميكرد، در بسياري از حوادث سياسي با سلاطين و زمامداران دوران خود همراه و همقدم بود. در جريان جنگي كه بين سلطان مصر و امير تيمور به وقوع پيوست ابن خلدون دستگير شد و او را نزد امير تيمور بردند و مورد توجّه او قرار گرفت. بطوركلي ابن خلدون در بسياري از جريانات سياسي عصر خود شركت جست، ملّتها و دولتهاي بسيار ديد، كه بعضي در حال قدرت و تسلّط بودند و بعضي در سراشيبي ضعف و زبوني، و خود در اين جريانات و دگرگونيها سهمي بسزا داشت و پس از يك رشته مطالعات عملي ابن خلدون، از سياست كناره گرفت و در قلعهيي، خلوت گزيد و حاصل تجارب، مطالعات و انديشههاي سياسي خود را در كتاب «مقدمه» كه سبب اشتهار علمي او شد تأليف و تدوين نمود. مقدمه ابن خلدون در عصري به رشته تحرير درآمد كه اروپائيان در اثر دگرگونيهاي اقتصادي و اجتماعي، ايجاد تمركز و محو تدريجي فئوداليسم و بهتر شدن وسايل توليد، راه ترقي و تعالي پيش گرفته بودند و ملل آسيا بهخصوص كشورهاي خاورميانه در اثر عدم ثبات و جنگهاي فئودالي و بيتوجهي و خيانت زمامداران رو به انحطاط و قهقرا نهاده بودند. ابن خلدون در نگارش مقدمه، كوشيد تا به كشف «قوانين تاريخي» برسد، از اينرو به ذكر حوادث تاريخي بسنده نكرد، بلكه سعي كرد با تحليل وقايع تاريخي، اهميّت خاصّي را كه پديدههاي اجتماعي دارند روشن كند.
«مقدمه» كوششي است در راه نقد تاريخ و حمله بر مورخان ديگر، كه در نقل روايات به نظر انتقادي نمينگريستند. جنبه مهّم «مقدمه» جنبه اجتماعي آن، يعني تعليل پديدههاي اجتماعي است. اجتماعات بشري در طول تاريخ، امري و پديدهيي واقعي هستند، از اينرو بايد در پيدايش و اختلافات موجود بين آنها و طريق معيشتشان به جستجو و تحقيق پرداخت. او در اين جستجو كمابيش به تأثيري كه محيط جغرافيائي،
______________________________
(1). همان كتاب، ص 229 و 233.
ص: 355
مسكن، غذا و نوع معيشت در زندگي اجتماعي انسانها دارد پيبرد و به تعليل پديدههاي اقتصادي و كشف قوانيني كه بر آنها حاكم است پرداخت. «1»
به نظر ابن خلدون بدويّت مرحلهيي است كه انسان براي تشكيل دولت و توسعه آباداني و عمران از آن عبور كرده است. هر دولتي را مانند انسان، عمري است طبيعي، جز اينكه عمر هر دولتي از سه نسل درنميگذرد، نسل نخستين بر قاعده بدويّتند و خشونت و اشتراك در عصبيّت قومي، اما نسل دوّم از حال بدويّت به حال شهرنشيني گرايش مييابند و در نازونعمت فروميروند و اندكاندك حال عصبيّت در آنها رو به كاهش ميرود و به سستي و فرمانبري متمايل ميشوند، اما نسل سوّم، عهد بدويّت را بكّلي فراموش ميكنند و حلاوت عزت و عصبيّت را از ياد ميبرند، و چون حادثهيي پيش آيد قدرت مدافعت ندارند، پس رئيس دولت دست ياري به سوي قدرتمندان دراز ميكند و در نسل چهارم ديگر از دولت خبري نيست. به نظر ابن خلدون طبيعت اعراب بدوي، با عمران و آبادي مخالف است، او با اين نظريه كه پيروزي اعراب و فتوحاتشان مولود عنايت ربّاني بود، موافق نيست، او پيروزي اعراب را مولود عوامل اجتماعي و اقتصادي و نيازمنديهاي اين قوم ميداند و از اين جهت نظريات او با عقايد ابن رشد، كه تفكر علمي دارد، مطابقت دارد. از آنچه به اجمال گفتيم چنين برميآيد كه ابن خلدون مكتب نويني را در تاريخ و علم الاجتماع بنيان نهاد كه بعدها به كمك اروپائيان رو به كمال رفت. او، چنانكه قبلا به اجمال گفتيم، معتقد است كه اجتماعات بشر در آغاز به حالت باديهنشيني است. در اين مرحله به علت نبودن ثروت و ناز و نعمت، مردم نيازمنديهاي اندكي دارند و معمولا درآمدهاي آنان با هزينهها برابري ميكند ولي ديري نميگذرد كه به آيين شهرنشيني و ناز و نعمت و تجمّلخواهي گرايش مييابند و هزينه دولت و سلطان فزوني مييابد و چون مخارج دولت و سلطان و درباريان با درآمدي كه از خراج بهدست ميآيد برابري نميكند، دولت مجبور ميشود بر ميزان خراج بيفزايد ولي با گذشت زمان به حكم تجملخواهي و نازونعمت، و افزايش كارمندان و حواشي سلطان و نگهبانان و سپاهيان، مخارج دولت رو به افزايش ميرود و بهتدريج پيري و سستي، به دولت راه مييابد و مأموران و فرمانروايان از گرفتن خراج از مناطق دوردست عاجز ميشوند، در نتيجه از مقدار خراج كاسته ميشود، درحاليكه رسوم تجملخواهي توسعه مييابد و به علت توسعه حوايج، مستمريها بيشتر ميشود، و دولتمداران ناگزير ميشوند براي
______________________________
(1). حنا الفاحوري- خليل البحر: تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ترجمه عبد الحميد آيني ص 716- 717.
ص: 356
تأمين پول به وضع انواع خراجها بر كالاها دست يازند و گاه اين كار به حدي تكرار ميشود كه موجب نوميدي و اعتراض بازرگانان و كسبه و ديگر ماليّاتدهندگان ميشود و اين وضع اختلال و آشفتگي اقتصادي و اجتماعي و سرانجام اضمحلال و سقوط دولتها را به بار ميآورد ...» «1» ابن خلدون معتقد است كه وضع آبوهوا و مختصّات جغرافيايي، در رشد و تكامل تمدن و فرهنگ ملل تأثير فراوان دارد. در مناطق معتدل، دانشها، هنرها، ساختمانها، پوشيدنيها، خوردنيها، ميوهها و ديگر نيازمنديهاي بشري به بهترين وجه تأمين ميشود و سكنه اين مناطق، از حيث جسم و رنگ چهره و اخلاق و معتقدات منطقيتر و مستقيمترند، اما سكنه اقليمهاي دور از اعتدال، به علت ناسازگاري محيط، در شرايط نامطلوبي زندگي ميكنند و از جهت فرهنگ و مدنيّت در مراحل ابتدايي هستند.
اشتباه ابن خلدون
ابن خلدون معتقد است كه در تصادم اقوام و ملل «... قوم مغلوب، خواه در نوع لباس و مركوب و سلاح و خواه در چگونگي پوشيدن و به كار بردن، و حتي شكل و رنگ آنها، همواره از قوم غالب تقليد ميكند. «2»» اين نظريه ابن خلدون مقرون به حقيقت نيست زيرا در تصادم و برخورد ملل و اقوام و عشاير گوناگون، در صورتي كه قوم مغلوب از جهت رشد اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بر قوم غالب برتري داشته باشد، قوم غالب مآلا تحت تأثير فرهنگ و تمدن قوم مغلوب قرار ميگيرد و بهتدريج از كليّه مختصات اجتماعي و اقتصادي و مدني قوم مغلوب كه به رشد و كمال نزديكتر است تبعيّت و تقليد ميكند. براي تأييد اين نظر، كافيست كه حمله اعراب را به خاورميانه و حمله قوم خونخوار مغول را به ممالك متمدن آسيائي مورد مطالعه قرار دهيم، در هر دو مورد بخوبي ميبينيم كه در مدتي كمتر از يك قرن ملل غالب، محكوم به قبول فرهنگ و تمدن ملل مغلوب گرديدند و به تدريج خلقوخوي و سنن و عادات بدوي خود را به دست فراموشي سپردند. و راهورسم زندگي كردن و مملكتداري را از ملل متمدن مغلوب آموختند.
رابطه فكري ابن خلدون با ماكياول
ميان ابن خلدون و ماكياول (1469- 1525) نويسنده كتاب «امير» وجوه تشابهي وجود دارد. «استفانو كلوزيو» ميگويد:
«اگر آن فلورانسي بزرگ (ماكياول) وسايل حكومت بر مردم را به
______________________________
(1). همان كتاب، ص 731 به بعد (به احضار).
(2). همان كتاب، ص 734.
ص: 357
ما تعليم داد، و چون يك فرد سياسي دورنگر خودنمايي كرد، آن علامّه تونسي (ابن خلدون) توانست چون يك اقتصاددان و فيلسوف، پديدههاي اجتماعي را مورد تجزيه و تحليل قرار دهد، براستي آن وسعت نظر و نقّادي كه در آثار او مشاهده ميكنيم. در هيچيك از علماي زمانش سابقه نداشته است.»
كتاب ماكياول، حاوي مطالب مختلفي است در انواع سلطه و حكومت و فرمانروايي، و روشهايي كه بايد فرمانروا به كار برد تا كار بر او قرار گيرد و حكومتش پايدار بماند، نيز وظايف او درباره سپاه و اجتماع و جز اينها ... ميان اين دو محقق و نويسنده از چند جهت شباهت است: از جمله در مسأله علل سقوط و روي كار آمدن دولتها و وجوب اعتماد بر سپاه، در باب خصوصيّات وزرا و كارمندان زيردست و مطالبي از اين قبيل، ميان آن دو كمابيش همفكري وجود دارد. «1»